پویش «من و حاج آقا» حجت الاسلام و المسلمین محمد ادریسی اس
پویش «من و حاج آقا» حجت الاسلام و المسلمین محمد ادریسی استاد اخلاق بزرگوار ما
خاطره من از ایشون :
* صدقه، اون هم به مادر؟!
در مسجد نزدیک محراب بعد از نماز مغرب و عشاء نشسته بودیم که موبایل حاج آقا (ادریسی) زنگ خورد. یک نفر سوال داشت و پرسید. اولش نفهمیدیم که سؤالش چه بود.
بعد حاج آقا گفت: متوجه نشدم یک بار دیگه بپرس؟! چی گفتی؟! صدقه بدی؟ به کی؟ به مادرت؟ آیا اشکالی نداره؟
نه به فتوای رهبری اشکال نداره.
ولی خدا وکیلی چطور به خودت اجازه میدی که این سؤال رو بپرسی؟ صدقه، اون هم به مادر!؟
مگر مادرت همون نیست که تو رو 9 ما توی شکمش نگه داشت و به تو نفس داد، مگر اونی نیست که به توی بی معرفت شیر داد، وقتی مریض بودی از تو مراقبت کرد، حرف زدن یادت داد، راه رفتن یادت داد، با تو بازی می کرد، خوردی زمین بلندت کرد، اشک های تو رو پاک کرد، حموم می برد و تر و خشک می کرد، ناز و بغل می کرد، موهاتو شانه می زد، مدرسه برد، لقمه برات می گرفت، به خاطر تو بی خوابی کشید، از غذای خودش گذشت، از جوانی اش گذشت ...
چرا به مادرت هدیه نمیدی، همون طور که اون بی منت همه چی به تو داد؟ همه چی!
اشک از گونه های حاج آقا جاری شده بود و صداش می لرزید؛ دیگه چیزی نمی تونست بگه فقط سه کلمه گفت و بی خداحافظی تلفن رو قطع کرد:
خیلی نامردی رفیق!
http://media.hawzahnews.com/Original/1397/06/24/IMG11375310.jpg
#دوستان #صمیمی #محرم #هیئت #جوان #رفاقت #حوزه #استاد #ادریسی #تلگرام #اینستاگرام #ویگسون #یا_حسین #لبخند #سوژه #جدید #جالب #مادر
http://hawzahnews.com/TextVersionDetail/464876
خاطره من از ایشون :
* صدقه، اون هم به مادر؟!
در مسجد نزدیک محراب بعد از نماز مغرب و عشاء نشسته بودیم که موبایل حاج آقا (ادریسی) زنگ خورد. یک نفر سوال داشت و پرسید. اولش نفهمیدیم که سؤالش چه بود.
بعد حاج آقا گفت: متوجه نشدم یک بار دیگه بپرس؟! چی گفتی؟! صدقه بدی؟ به کی؟ به مادرت؟ آیا اشکالی نداره؟
نه به فتوای رهبری اشکال نداره.
ولی خدا وکیلی چطور به خودت اجازه میدی که این سؤال رو بپرسی؟ صدقه، اون هم به مادر!؟
مگر مادرت همون نیست که تو رو 9 ما توی شکمش نگه داشت و به تو نفس داد، مگر اونی نیست که به توی بی معرفت شیر داد، وقتی مریض بودی از تو مراقبت کرد، حرف زدن یادت داد، راه رفتن یادت داد، با تو بازی می کرد، خوردی زمین بلندت کرد، اشک های تو رو پاک کرد، حموم می برد و تر و خشک می کرد، ناز و بغل می کرد، موهاتو شانه می زد، مدرسه برد، لقمه برات می گرفت، به خاطر تو بی خوابی کشید، از غذای خودش گذشت، از جوانی اش گذشت ...
چرا به مادرت هدیه نمیدی، همون طور که اون بی منت همه چی به تو داد؟ همه چی!
اشک از گونه های حاج آقا جاری شده بود و صداش می لرزید؛ دیگه چیزی نمی تونست بگه فقط سه کلمه گفت و بی خداحافظی تلفن رو قطع کرد:
خیلی نامردی رفیق!
http://media.hawzahnews.com/Original/1397/06/24/IMG11375310.jpg
#دوستان #صمیمی #محرم #هیئت #جوان #رفاقت #حوزه #استاد #ادریسی #تلگرام #اینستاگرام #ویگسون #یا_حسین #لبخند #سوژه #جدید #جالب #مادر
http://hawzahnews.com/TextVersionDetail/464876
۱۹.۱k
۲۵ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.