نه که دوست نداشته باشما نه فقط میترسم ازت پیچیده ای ه

نه که دوست نداشته باشما، نه. فقط میترسم ازت، پیچیده ای. همونقدر که نداشتنت سخته، داشتنت هم سخته. همونقدر که بلدی منو بخندونی، بلدی اشکم رو در بیاری. همونقدر که شعر حفظی، فحش هم حفظی. همونقدر که نرمی، زمخت هم هستی. همونقدر که معمولا مودبی، اگه لازم باشه بی ادبی. آدم نمیتونه کنارت آروم بگیره. همونقدر که بلدی امن باشی و آروم، ممکنه آدم رو پرت کنی ته دره، یه جایی که جنازه آدمم پیدا نشه. همه اینارو میدونم ولی بازم نمیتونم دوست نداشته باشم. بیزارم از این خواستنت، بیزارم ولی ازش لذتم میبرم. مثل لذت بازی کردن با دندون لق، درد کشیدن و لبخند زدن. من راستش خیلی وقته دیگه نمیدونم کدوممون دیوونه تریم.
دیدگاه ها (۰)

خانواده داشتن اینجوری‌ست که؛ تو آنجا نیستی! به طور کامل هم ا...

همیشه دیگرانند که سمی‌اند و دیگرانند که قضاوت می‌کنند و دیگر...

سلام محبوبِ منزندگی همین است.شب گریه می‌کنیم و صبح می‌خندیمو...

کاش بفهمی دوست داشتنت خورشید نیست که دم صبح طلوع کنه و غروب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط