رمان حامی...
رمان حامی...
پارت۲م
داستان واقعیت نداره...
پس لطفا حاشیه درست نکنید:)🌸🌙
مرسی:)👋⭐
فرید:
اون دختره که قبلا باهاش دوست بودی..
حامیم :
کدوم؟ اسمش چی بود؟
فرید:
عسل دیگه:////
حامیم:
اها، خب چی گفت چی شد؟....
فرید :
هیچی با دوستش بود
بعد منم داشتم باهات صبحت میکردم
رو بلندگو بود صدات بعد به دوستش گفت : دلم براش تنگ شده..
حامیم:
هعی خدا چی بگم والا
دوست دارم ببینمش!
ولی به کسی نگیااا....
فرید :
خیالت جمع
امیدوارم ی روزی ببینیش
به نظرم خیلی دوست داره!
حامیم:
نمیدونم شاید دوسم داره:)
فرید :
راستی چی شد که باهم کات کردید؟
حامیم :
هیچی بابا، ی روز بهم زنگ زد و گفت
واقعا برات متاسفم که کسی دیگه ای رو دوست داری
منم جا خوردم گفتم من اخه کسیو ندارم
بعد قطع کرد و از همه جا بلاکم کرد...
فرید :
ای بابا، یعنی کسی بهش چیزی گفته؟!
حامیم :
نمیدونم والا،
ولش کن حالا
فرید :
باشه...
علیرضا:
حامیم......!!!!!
فرید:
چی شده علیرضا؟؟
علیرضا:
با حامیم کار دارم...
حامیم :
بله بگو علیرضا
علیرضا:
چرا بهم نگفته بودی با عسل دوست بودی
و دلتنگشی و شمارشو میخوای؟
حامیم :
وای مگه شنیدی؟؟؟
علیرضا :
بله تک تک حرفاتونو شنیدم
و البته ی خبرم خوبم دارم..
حامیم :
چی؟
علیرضا:
من شماره عسلو دارم.
حامیم:
وای واقعا..
بیا برام بزن شمارشو
از زبان علیرضا :
براش زدم و خیلی خوشحال شد
حامیم :
وای برم بهش زنگ بزنم
از زبان حامیم :
بهش زنگ زدم و دیدم که......
این داستان ادامه داره.... :)🌙🌼
#Haamim
پارت۲م
داستان واقعیت نداره...
پس لطفا حاشیه درست نکنید:)🌸🌙
مرسی:)👋⭐
فرید:
اون دختره که قبلا باهاش دوست بودی..
حامیم :
کدوم؟ اسمش چی بود؟
فرید:
عسل دیگه:////
حامیم:
اها، خب چی گفت چی شد؟....
فرید :
هیچی با دوستش بود
بعد منم داشتم باهات صبحت میکردم
رو بلندگو بود صدات بعد به دوستش گفت : دلم براش تنگ شده..
حامیم:
هعی خدا چی بگم والا
دوست دارم ببینمش!
ولی به کسی نگیااا....
فرید :
خیالت جمع
امیدوارم ی روزی ببینیش
به نظرم خیلی دوست داره!
حامیم:
نمیدونم شاید دوسم داره:)
فرید :
راستی چی شد که باهم کات کردید؟
حامیم :
هیچی بابا، ی روز بهم زنگ زد و گفت
واقعا برات متاسفم که کسی دیگه ای رو دوست داری
منم جا خوردم گفتم من اخه کسیو ندارم
بعد قطع کرد و از همه جا بلاکم کرد...
فرید :
ای بابا، یعنی کسی بهش چیزی گفته؟!
حامیم :
نمیدونم والا،
ولش کن حالا
فرید :
باشه...
علیرضا:
حامیم......!!!!!
فرید:
چی شده علیرضا؟؟
علیرضا:
با حامیم کار دارم...
حامیم :
بله بگو علیرضا
علیرضا:
چرا بهم نگفته بودی با عسل دوست بودی
و دلتنگشی و شمارشو میخوای؟
حامیم :
وای مگه شنیدی؟؟؟
علیرضا :
بله تک تک حرفاتونو شنیدم
و البته ی خبرم خوبم دارم..
حامیم :
چی؟
علیرضا:
من شماره عسلو دارم.
حامیم:
وای واقعا..
بیا برام بزن شمارشو
از زبان علیرضا :
براش زدم و خیلی خوشحال شد
حامیم :
وای برم بهش زنگ بزنم
از زبان حامیم :
بهش زنگ زدم و دیدم که......
این داستان ادامه داره.... :)🌙🌼
#Haamim
۱۰.۰k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.