یهتیکهکتاب

#یه_تیکه_کتاب📚
این را فهمیدم که آن هایی که،‌ مثل من،‌ ازدواج را پایان کار و عقد را زنجیر محکمی برای استحکام زندگیشان می دانند،‌ راهی بس اشتباه را طی می کنند. محبتی که با تعهد و غل و زنجیر به چهار میخ کشیده شود،‌ عشق نیست، اجباری است که تحملش آزار دهنده و نفس گیر می شود. مقصود خداوند از عقد و ازدواج به اسارت در آوردن دیگری نیست؛ برای محبت حریمی آسمانی قائل شدن است ،‌نه اجباری برای تحمل. بعد از آن برایم مسلم شد که،‌ بر خلاف تصور همگان،‌ برای از بین رفتن یک زندگی،‌ یک عشق یا یک یک رابطه عمیق،‌ لازم نیست دلیلی محکم و خیلی بزرگ و اساسی وجود داشته باشد. بهانه های پوچ و جزئی و کوچک،‌ وقتی با عدم درایت و درک دست به دست هم می دهند و مرتبا تکرار می شوند، برای ویران کردن یک زندگی و یک عشق، کافی که هیچ زیاد هم هست ... اشتباه محض من هم ساده گرفتن این تکرار ها بود. چون فراموش کرده بودم آتش بزرگی که خرمنی را می سوزاند،‌ همیشه از جرقه های کوچک شروع می شود؛‌ همانطور که در مورد ما شد...!

دالان بهشت_نازی صفوی
دیدگاه ها (۱)

#یه_تیکه_کتاب📚 باید چیزی را که در خیالمان هستیم، فراموش کنیم...

#یه_تیکه_کتاب📚 با خود می اندیشم: ای مرد بدبخت! تو نیز مانند...

#یه_تیکه_کتاب📚 او گفت: خیلی می ترسم و من گفتم: چرا؟ و او گفت...

#یه_تیکه_کتاب📚 کلمات همیشه این قدرت را ندارند که آدمهای خیل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط