داستان پلیسی که عاشق دختر رئیس باند میشه......🫀🔗
داستان پلیسی که عاشق دختر رئیس باند میشه......🫀🔗
بازوشو چنگ انداختم که باعث شد سرشو سمتم برگردونه و نگاهم کنه با گریه و صورتی خیس و صدای لرزون گفتم:
_گرشا نرو تنهام نزار
دستشو رو دستم گزاشت و گفت:
_نگران نباش چیزی نمیشه
دستمو پس زد و سمت خروج رفت ولی قبل اینکه بره بیرون جلوش وایمیستم و مانعش میشم:
_نمیزارم بری..اگه اتفاقی برات بیفته من چیکار کنم؟
نفسشو عصبی داد بیرون و مچ دستمو گرفت و گفت:
_بس کن
دستمو کشید ولی نرفتم کنارو به زور پرتم کرد که کوبیده شدم رو زمین و از درد به خودم پیچیدم مابین درد جیغ زدم:
_نرو گرشا تروخدا
ولی توجهی نکرد درو باز کردو قدمی به سمت بیرون گزاشت اما قبل اینکه کامل خارج بشه نگام میکنه و میگه:
_دوست دارم
و بعد خارج میشه...به سختی بلند میشم و درو باز میکنم و میرم بیرون که چشمم به........
ادامش تو چنل زیره🙈🔗
🖤💔https://rubika.ir/roman_bashi
💔🖤https://rubika.ir/roman_bashi
🖤💔https://rubika.ir/roman_bashi
💔🖤https://rubika.ir/roman_bashi
کانال روبیکاست لطفا عضو بشید
بازوشو چنگ انداختم که باعث شد سرشو سمتم برگردونه و نگاهم کنه با گریه و صورتی خیس و صدای لرزون گفتم:
_گرشا نرو تنهام نزار
دستشو رو دستم گزاشت و گفت:
_نگران نباش چیزی نمیشه
دستمو پس زد و سمت خروج رفت ولی قبل اینکه بره بیرون جلوش وایمیستم و مانعش میشم:
_نمیزارم بری..اگه اتفاقی برات بیفته من چیکار کنم؟
نفسشو عصبی داد بیرون و مچ دستمو گرفت و گفت:
_بس کن
دستمو کشید ولی نرفتم کنارو به زور پرتم کرد که کوبیده شدم رو زمین و از درد به خودم پیچیدم مابین درد جیغ زدم:
_نرو گرشا تروخدا
ولی توجهی نکرد درو باز کردو قدمی به سمت بیرون گزاشت اما قبل اینکه کامل خارج بشه نگام میکنه و میگه:
_دوست دارم
و بعد خارج میشه...به سختی بلند میشم و درو باز میکنم و میرم بیرون که چشمم به........
ادامش تو چنل زیره🙈🔗
🖤💔https://rubika.ir/roman_bashi
💔🖤https://rubika.ir/roman_bashi
🖤💔https://rubika.ir/roman_bashi
💔🖤https://rubika.ir/roman_bashi
کانال روبیکاست لطفا عضو بشید
۲.۸k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.