ورود به ساختمان بخشداری آن هم روز روشن یک جور هایی نش

🌳 ورود به ساختمان بخشداری، آن هم روز روشن، یک جور هایی نشان دهنده دل وجرئت آدم های هم سن و سال من بود. تازه از میان بچه های ده هیچ کس مثل حسینعلی تو کار تله گذاشتن و گرفتن کفتر تر و فرز نبود.

🌳ولی، خب، چند وقت پیش موقع خالی کردن تله فیض الله گرفته بودش و یک فصل کتک حسابی بهش زده بود و برای همین حسینعلی حالا احتیاط می کرد.

🌳 حسینعلی می گفت کار این فیض الله هم فقط فضولی بیجاست. البته فیض الله که یک قدری فضول بود، خب، یک جورهایی نگهبان ساختمان بخشداری هم بود و با زن و بچه هاش توی یکی از همان اتاق ها زندگی می کرد.

🌳 حسینعلی با این یارو فیض الله یک جورهایی کل کل داشت. برای همین هم آمار رفت و آمد او را داشت و حالا هم یک پا ایستاد بود و به کی و کی قسم می خورد.

#باغ_خرمالو
#رمان_نوجوان
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
دیدگاه ها (۱)

🌳هنوز لقمه اول از گلویم پایین نرفته بود که یکهو چند تا زن از...

☀️مهاجر سرزمین آفتاب" به کوشش "حمید حسام"و "مسعود امیرخانی" ...

🌳دعوا تقریباً مهم ترین اتّفاق آبادی بود. برای همین هم هیچ بچ...

🌳پسرم کمک کرد پیرمردی که جلو نشسته بود پیاده بشود. من آرام ج...

+این آقا گفت رسمی نباش &ولش کنید غذاتون رو بخوریدبعد شامتلفن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط