من به او مشتاقم امّا یار از من بیشتر
من به او مشتاقم امّا یار از من بیشتر
اشتیاقِ او به من صد بار از من بیشتر
من میانِ یک قفس او هم میانِ یک قفس
پرزدن هایش به شوقِ یار از من بیشتر
چون دو مرغِ عاشقی که دور از هم مانده ایم
می زند او ناله هایِ زار از من بیشتر
انتظارِ دیدنش دیگر امانم را بُرید
بیقراری های او انگار از من بیشتر
لحظه ی دیدار نزدیک ست و قلبم می زند
ذوق وشوقِ او به این دیدار از من بیشتر
گرچه من نسبت به او مِهر و محبّت داشتم
مهربانی های او بسیار از من بیشتر
سالها سختی کشیدم ، یارِ من هم دیده است
روز و شبهای بسی دشوار از من بیشتر
مثل یک (آئینه) حتی پلک هم بر هم نزد
نیمه شبها مانده او بیدار از من بیشتر
اشتیاقِ او به من صد بار از من بیشتر
من میانِ یک قفس او هم میانِ یک قفس
پرزدن هایش به شوقِ یار از من بیشتر
چون دو مرغِ عاشقی که دور از هم مانده ایم
می زند او ناله هایِ زار از من بیشتر
انتظارِ دیدنش دیگر امانم را بُرید
بیقراری های او انگار از من بیشتر
لحظه ی دیدار نزدیک ست و قلبم می زند
ذوق وشوقِ او به این دیدار از من بیشتر
گرچه من نسبت به او مِهر و محبّت داشتم
مهربانی های او بسیار از من بیشتر
سالها سختی کشیدم ، یارِ من هم دیده است
روز و شبهای بسی دشوار از من بیشتر
مثل یک (آئینه) حتی پلک هم بر هم نزد
نیمه شبها مانده او بیدار از من بیشتر
۶.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.