پارت 8
پارت 8
___
مایکی و ا/ت به سمته بستنی فروشی حرکت کردن و وارده بستنی فروشی شدن
@_:سلام
@:کجا بودین؟
#:هیچی یه مزاحم داشتیم که اونم سوءتفاهم بود
_@:مزاحم ؟
+:عا چیزه ینفر منو اشتباه گرفته بود هه هه آره (خنده مصنوعی)
_:باش
#:خب بستنی چی میخوریننن؟
@:اما چی میخوری ؟
_:من ایسپک میخوام
@: مایکی ؟
#:خببب دورایاکی بستنیییی
@:مایکی نداره یچی دیگه
#:اما من همونو میخواممممم
+:مایکی نظرت چیه بستنی اسکوپی بخوریم ؟
#:باشه بخوریممم
@:ای خدا از دست این مایکی ، من برم سفارش بدم
#:باشششش
دراکن رفت بستنیا رو سفارش داد ، با بستنی ها به سمته بچه ها رفت و شروع کردن به خوردنه بستنی
_:میگم نظرتون چیه شب بریم بار ؟
@:بار؟؟؟؟
_:هه هه هه البته با شما ها من که تنها نمیرم که دراکن جان(خنده مصنوعی 🤣)
#:آره عالیه ، ا/ت هم میادددد
+:من؟
_: آره باید بیای
+: باشه
@:پس شب من و مایکی میام دنبالتون
_+:باشه
بچه ها بستنیشو تموم کردن و به سمتم خونه حرکت کردن که مایکی دسته ا/ت رو گرفت
#: امشب میبینت (چشمک )
+:مایکییی
[پرش زمان به شب]
ویو ا/ت
یه دوش کوچیک گرفتم و به میکاپ ملیحی انجام دادم لباسی که با اما خریده بودیم رو پوشیدم(اسلاید دو لباسه دو اسلاید یه لباسه اما) رفتم پایین یکم دورایاکی خوردم که یاده مایکی افتاد و به خنده ریزی کردم ، اما زنگ و جواب دادم
_:سلام خانوم خانوما آماده ای که ؟
+:آره تو چی ؟
_:امادم من و دراکن باهم میریم تو و مایکی هم باهم
+:باشه یعنی باید زنگ بزنم به مایکی
_:آره چون اون قطعا هنوز آماده نشده
+:بله میدونم (با خنده )
_:من دیگه برم میبینمت
+:میبینمت
گوشیو قطع کردم که مایکی زنگ زد
+:الو
#:سلام بانوی من امادست؟
+:سلام بله خیلی وقته امادست
#:عه خب من تا دو دقیقه دیگه پایینم
+:باش
توی این دیقه داشتم به تنبیه مایکی فکر میکردم حسابی سرخ شدم و سرمو تکون دادم تا افکارم از بین بره (چقدر منحرففف😐🤣)
که صدای بوق ماشین مایکی اومد ، رفتم پایین که با مایکی مواجه شدم ، دمه در وایساده بود
+:سلام
#:سلام بانوی زیبا روی من
+:سلام آقای جنتلمن (با خنده )
#:بفرمایید داخل
+:ممنونم
#:الهی قشنگه منی تووو دورایاکی کوچولومم(توی ذهنش)
___
مایکی و ا/ت به سمته بستنی فروشی حرکت کردن و وارده بستنی فروشی شدن
@_:سلام
@:کجا بودین؟
#:هیچی یه مزاحم داشتیم که اونم سوءتفاهم بود
_@:مزاحم ؟
+:عا چیزه ینفر منو اشتباه گرفته بود هه هه آره (خنده مصنوعی)
_:باش
#:خب بستنی چی میخوریننن؟
@:اما چی میخوری ؟
_:من ایسپک میخوام
@: مایکی ؟
#:خببب دورایاکی بستنیییی
@:مایکی نداره یچی دیگه
#:اما من همونو میخواممممم
+:مایکی نظرت چیه بستنی اسکوپی بخوریم ؟
#:باشه بخوریممم
@:ای خدا از دست این مایکی ، من برم سفارش بدم
#:باشششش
دراکن رفت بستنیا رو سفارش داد ، با بستنی ها به سمته بچه ها رفت و شروع کردن به خوردنه بستنی
_:میگم نظرتون چیه شب بریم بار ؟
@:بار؟؟؟؟
_:هه هه هه البته با شما ها من که تنها نمیرم که دراکن جان(خنده مصنوعی 🤣)
#:آره عالیه ، ا/ت هم میادددد
+:من؟
_: آره باید بیای
+: باشه
@:پس شب من و مایکی میام دنبالتون
_+:باشه
بچه ها بستنیشو تموم کردن و به سمتم خونه حرکت کردن که مایکی دسته ا/ت رو گرفت
#: امشب میبینت (چشمک )
+:مایکییی
[پرش زمان به شب]
ویو ا/ت
یه دوش کوچیک گرفتم و به میکاپ ملیحی انجام دادم لباسی که با اما خریده بودیم رو پوشیدم(اسلاید دو لباسه دو اسلاید یه لباسه اما) رفتم پایین یکم دورایاکی خوردم که یاده مایکی افتاد و به خنده ریزی کردم ، اما زنگ و جواب دادم
_:سلام خانوم خانوما آماده ای که ؟
+:آره تو چی ؟
_:امادم من و دراکن باهم میریم تو و مایکی هم باهم
+:باشه یعنی باید زنگ بزنم به مایکی
_:آره چون اون قطعا هنوز آماده نشده
+:بله میدونم (با خنده )
_:من دیگه برم میبینمت
+:میبینمت
گوشیو قطع کردم که مایکی زنگ زد
+:الو
#:سلام بانوی من امادست؟
+:سلام بله خیلی وقته امادست
#:عه خب من تا دو دقیقه دیگه پایینم
+:باش
توی این دیقه داشتم به تنبیه مایکی فکر میکردم حسابی سرخ شدم و سرمو تکون دادم تا افکارم از بین بره (چقدر منحرففف😐🤣)
که صدای بوق ماشین مایکی اومد ، رفتم پایین که با مایکی مواجه شدم ، دمه در وایساده بود
+:سلام
#:سلام بانوی زیبا روی من
+:سلام آقای جنتلمن (با خنده )
#:بفرمایید داخل
+:ممنونم
#:الهی قشنگه منی تووو دورایاکی کوچولومم(توی ذهنش)
۲.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.