خیلی یهویی دیدم میخوام برم

خیلی یهویی دیدم میخوام برم
خواستم ویسگون رو حذف کنم اما واقعا نتونستم بدون خداحافظی برم
نمی‌دونم چطور باید شروع کنم
چون هیچ‌وقت بلد نبودم درباره خداحافظی حرف بزنم
فقط می‌دونم تموم لحظه‌هایی که اینجا گذروندم برای من یه چیز خاص بودن.
حتی اگه حرف نمی‌زدم، حتی اگه خیلی وقتا نسبت به خیلی چیزا بی‌تفاوت بودم
یه‌سری صحبت‌ها، یه سری رفتار‌ها و حتی یه حرف ساده
همین چیزای کوچیک بودن که روزای منو ساختن.
شاید خیلیاتون یادتون بره اما من یادم می‌مونه.
چون من از اونام که بیشتر از هر چیزی خاطره جمع می‌کنه.

آدما می‌رن، روزا عوض می‌شن، اتفاقات جدید میوفتن
اما حس اون لحظه‌ای که کنارتون بودم رو فراموش نمیکنم
فقط خواستم بگم...
ممنونم از هرکسی که یه جوری کنارم بود.
هرکسی.
اهمیت نداره کی هستی
اهمیت نداره کجایی
اهمیت نداره که قبلا بودی و الان نه
ممنونم که تا یه مدتی کنارم بودی
از همتون ممنونم
تک‌تکتون
امیدوارم هرکدوم‌مون تو مسیر خودمون به چیزایی برسیم که ته دل‌مون آرزوش رو داشتیم
من می‌رم
با کلی حس‌ متفاوت که نمیدونم اسمش رو چی میشه گزاشت
شاید یه موقعی ادامه فیک رو نوشتم و گذاشتمش.
مراقب خودتون باشید
ازتون عذرخواهی میکنم و در نهایت
خداحافظ.
دیدگاه ها (۱۷)

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p²⁷''فلش‌بک'چند ضربه به در زده شد."بله؟...

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p²⁷'"کِی میری خونه؟":Alice"یه چند دقیقه...

یه چیزی رو خیلی خوب فهمیدم اینکه همیشه گوشه ی قلبم بودی وقتی...

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط