رمان زندگی با خنده قهر بودن کوکی

رمان زندگی با خنده (قهر بودن کوکی )

صبح که بیدار شدم گردنم مث چی درد میکرد برای بار هزارم بر بوگوم لعنت میفرستم و به سمت میز صبحانه میرم نامجون و جین سر میز بودن و داشتن با هم حرف میزدن
سارا: صبح بخیر

نامجون: صبح بخیر

جین: زود بیدار شدی خبریه؟

سارا: نخیر یه غول قهرو(منظورمو بد برداشت نکنین منظورم بازو های کوکه)
تختمو صاحاب شده

نامجون: کی کوک؟

جین: رو تخت تو خوابید😂😂

سارا: مرض مهره های کمرم جابه‌جا شدن تو میخندی؟

نامجون: باید زودتر اشتیشون بدیم

سارا: عای راست میگه من دیگه نمیتونم یه شب دیگه رو کاناپه خوابیدن رو تحمل کنم

جین: چطوری عقل کلا تا زمانی که ته با بوگوم دوست باشه وضعیت همینه

سارا: 🤧

نامجون: حالا یکاریش میکنم آها راستی جیهوپ گفت ممکنه دو سه روز دیگه بیاد یه سری بزنه

جین: کی گفت چرا به من نگفتی؟

نامجون: یادم رفته بود چرا؟

جین: یادت رفته ما قرار بود این هفته بریم بوسان

نامجون: نمیشه هفته آینده بریم؟

جین: نخیر نمیشه من بلیت گرفتم

سارا: شما برین بچها من هستم اگه اومد ازش پذیرایی میکنم کوک و ته و جیمین و شوگا هم که خونن

نامجون: کوک و ته که قهرن شوگا هم که تا یازده صبح خوابه جیمینم که از پیش دوست پسرش جم نمیخوره فقط میمونی تو

سارا: خودم یکاریش میکنم و در گوش نامجون گفتم
انقد بهانه نیار خیلی وقته با جین جایی نرفتی بخدا ولت می‌کنه

نامجون: خیلیم دلش بخواد

جین: چی میگین شما؟

سارا: هیچی نامجون گفت برم آماده شم برا رفتن

جین: اوکی پس منم رفتم آماده شم

نامجون و جین رفتن

{مغز سارا}

شوگا و جیمین که خوابن چرا ته یا کوک نمیان سر میز؟


{حالت عادی }

میرم اتاق خودم و در میزنم کسی جواب نمیده درو باز میکنم
ولی کسی رو تو اتاق نمیبینم پس کوک بدون خوردن صبحانه رفته

میرم در اتاق ته در میزنم درو باز می‌کنه

سارا: ته نمیای صبحونه؟
دیدگاه ها (۰)

اون روز خودمو میکشم🖤

کاربر به دلیل کیوتی این عکس به کما رفت🫠

خب یه رمان نوشتم نمی‌دونم خوبه یانه پارت اول دعوای تهکوک هست...

اگه خواستین بگین💝

زندگی با خنده ( ناز کشیدن جین)غذامون رو خوردیم و جالب اینجاس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط