خب یه رمان نوشتم نمیدونم خوبه یانه پارت اول دعوای تهکوک
خب یه رمان نوشتم نمیدونم خوبه یانه پارت اول دعوای تهکوک هستش
زندگی با خنده ( دعوای کوک و ته)
میشینیم رو مبل که حرف رو شروع میکنم
سارا: تهیونگ معنی این کارات چیه؟؟
ته: چه کاری
سارا: خودتو نزن به اون راه همین بیرون رفتنات با بوگوم
ته: ما فقط دوستیم
سارا: کوک اینجور فک نمیکنه
ته: حسودی اون مشکل من نیست
اینو میگه و به سمت اتاق میره خیلی کارشون مسخرست
به النا زنگ میزنم و با هم به خرید لباس میریم تا ساعت 8 شب بیرونیم بعدش با النا خدافظی میکنم و به سمت خونه میرم
وارد خونه که میشم بوی خوبی رو حس میکنم کوک در حال آشپزی میبینم
سارا: کوک داری چیکار میکنی؟
کوک: دارم غذای مورد علاقه ته رو درست میکنم
لبخند میزنم کوک خیلی قلب مهربان داشت
به فکر خودم دیگه رابطشون خوب میشع ولی اونجوری نشد ته برای شام خونه نیومد همه دور هم جمع بودیم دیگه ساعت 12 شب شده بود ولی خبری از ته نبود کوک بیشتر از هممون استرس داشت و همش راه میرفت که در باز شد و ته اومد تو
کوک: تا الان کجا بودیییی
چنان دادی زد که قلبم لحظه ای نزد ولی ته بیخیالانه به سمت اتاق رفت کوک هم با اعصبانیت دنبالش رفت
نامجون: عالی شد
سارا: بیا امید داشته باشیم که دعواشون نمیشه تو اصن تا حالا دیدی با هم دعوا کنن؟
جین: نه راست میگی هر چیم که بشه دعوا نمیکنن
سارا: دقیقا منو جین خیلی حق گوییم
هنوز حرفم از دهنم در نیومده بود که صدای داد و فریاد کوک و ته بلند شد
نامجون : وای خدا حق گو های عالم پس چی شد
جین: هیس بزار بیبینم چی میگن
نامجون: شیر موز میشم از دست شما
سارا: اهه بسه دیگ
میریم ببینیم چه خبره صداشون تا هفت کوچه اون ور تر هم میرفت
کوک: چرا چرا ا
باید انقد دیر بیاییی؟
ته: الان چته؟ یکم کارام طول کشید واسه بیرون بودنامم باید اجازه بگیرم؟
کوک: نه نیازی نیست دیگه نیازی به من نداری
ته: چی میگی کوک؟
کوک: همین که گفتم و اومد بیرون
شپرق آری این صدای در طفل معصوم هست که کوک آن را میکوبد
شوگا در حالی که چشاشو میمالید از اتاق اومد بیرون جیمین هم پشت سرش
شوگا: ای لعنت اینا چشونه باز دو دقیقه خواب واسه ادم نمیزارن؟
جیمین: چرا باز سگ گربه شدن اینا؟
سارا: طبق معمول بیرون بودنای ته و غیرتی بازیای کوک
شوگا: ای خداااا بیخیال جیمین بریم بخوابیم اینا دیونن
جین: ماهم بریم بخوابیم دیره
وبا نامجون رفتن منم به سمت اتاقم رفتم که دیدم کوک کنار در وایساده
کوک: سارا میشه تو اتاقت تو بخوابم؟
سارا: نچ تختم رو صاحب میشی
کوک: نه نه رو زمین میخابم
سارا : قول؟
کوک: قول
سارا: باشه پس بالشت و پتوت کو؟
کوک: نیاوردم که
سارا: عی بدبختی محض اطلاع کسی وقتی قهر میکنه مث ماست نمیاد بیرون یه پتویی بالشی چیزی میاره
کوک: ای باب اصلا میرم تو پارک میخابم
سارا: حالا پرنسس نشو بیا برو رو تخت من بخواب ،ای خدا بگم بوگوم رو چیکار کنه
کوک: باشه تو کجا میخابی؟
سارا: رو کاناپه دیگه
کوک: باشه شب بخیر
لایک داشت پارت بعد یعنی(قهر بودن کوک و ناز کشیدن ته رو میذارم)
از جغد بودنم تعجب نکنید
زندگی با خنده ( دعوای کوک و ته)
میشینیم رو مبل که حرف رو شروع میکنم
سارا: تهیونگ معنی این کارات چیه؟؟
ته: چه کاری
سارا: خودتو نزن به اون راه همین بیرون رفتنات با بوگوم
ته: ما فقط دوستیم
سارا: کوک اینجور فک نمیکنه
ته: حسودی اون مشکل من نیست
اینو میگه و به سمت اتاق میره خیلی کارشون مسخرست
به النا زنگ میزنم و با هم به خرید لباس میریم تا ساعت 8 شب بیرونیم بعدش با النا خدافظی میکنم و به سمت خونه میرم
وارد خونه که میشم بوی خوبی رو حس میکنم کوک در حال آشپزی میبینم
سارا: کوک داری چیکار میکنی؟
کوک: دارم غذای مورد علاقه ته رو درست میکنم
لبخند میزنم کوک خیلی قلب مهربان داشت
به فکر خودم دیگه رابطشون خوب میشع ولی اونجوری نشد ته برای شام خونه نیومد همه دور هم جمع بودیم دیگه ساعت 12 شب شده بود ولی خبری از ته نبود کوک بیشتر از هممون استرس داشت و همش راه میرفت که در باز شد و ته اومد تو
کوک: تا الان کجا بودیییی
چنان دادی زد که قلبم لحظه ای نزد ولی ته بیخیالانه به سمت اتاق رفت کوک هم با اعصبانیت دنبالش رفت
نامجون: عالی شد
سارا: بیا امید داشته باشیم که دعواشون نمیشه تو اصن تا حالا دیدی با هم دعوا کنن؟
جین: نه راست میگی هر چیم که بشه دعوا نمیکنن
سارا: دقیقا منو جین خیلی حق گوییم
هنوز حرفم از دهنم در نیومده بود که صدای داد و فریاد کوک و ته بلند شد
نامجون : وای خدا حق گو های عالم پس چی شد
جین: هیس بزار بیبینم چی میگن
نامجون: شیر موز میشم از دست شما
سارا: اهه بسه دیگ
میریم ببینیم چه خبره صداشون تا هفت کوچه اون ور تر هم میرفت
کوک: چرا چرا ا
باید انقد دیر بیاییی؟
ته: الان چته؟ یکم کارام طول کشید واسه بیرون بودنامم باید اجازه بگیرم؟
کوک: نه نیازی نیست دیگه نیازی به من نداری
ته: چی میگی کوک؟
کوک: همین که گفتم و اومد بیرون
شپرق آری این صدای در طفل معصوم هست که کوک آن را میکوبد
شوگا در حالی که چشاشو میمالید از اتاق اومد بیرون جیمین هم پشت سرش
شوگا: ای لعنت اینا چشونه باز دو دقیقه خواب واسه ادم نمیزارن؟
جیمین: چرا باز سگ گربه شدن اینا؟
سارا: طبق معمول بیرون بودنای ته و غیرتی بازیای کوک
شوگا: ای خداااا بیخیال جیمین بریم بخوابیم اینا دیونن
جین: ماهم بریم بخوابیم دیره
وبا نامجون رفتن منم به سمت اتاقم رفتم که دیدم کوک کنار در وایساده
کوک: سارا میشه تو اتاقت تو بخوابم؟
سارا: نچ تختم رو صاحب میشی
کوک: نه نه رو زمین میخابم
سارا : قول؟
کوک: قول
سارا: باشه پس بالشت و پتوت کو؟
کوک: نیاوردم که
سارا: عی بدبختی محض اطلاع کسی وقتی قهر میکنه مث ماست نمیاد بیرون یه پتویی بالشی چیزی میاره
کوک: ای باب اصلا میرم تو پارک میخابم
سارا: حالا پرنسس نشو بیا برو رو تخت من بخواب ،ای خدا بگم بوگوم رو چیکار کنه
کوک: باشه تو کجا میخابی؟
سارا: رو کاناپه دیگه
کوک: باشه شب بخیر
لایک داشت پارت بعد یعنی(قهر بودن کوک و ناز کشیدن ته رو میذارم)
از جغد بودنم تعجب نکنید
- ۱۰.۹k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط