پارت

پارت ۹

ویو آ.ت:
اون شخص کسی نبود جز یونگی!
این مرتیکه ی بیشرف اینجا چی میخواد؟

اونقدر ترسیده بودم و بلند نفس کشیدم که توجه یونگی و جونگکوک رو به خودم جلب کردم

یونگی خنده ی هیستیریکی زد و گفت:
اوووووو عروسک خوشگل من
خانوم شرعی و قانونی من این چه طرز
لباس پوشیدن جلوی یه مرد غریبه ست؟
وایسا ببینم دو روز نبودم با هم را.بطه داشتین؟
نکنه الانم داشتی واسه همون آماده می‌شدی ها؟


به حدی عصبانی شدم که حد نداشت
دلم میخواست این بشر از صفحه ی روزگار محو بشه و من و کوکی دوتایی زندگی کنیم ....

خیله خب بسه دیگه الان وقت خیال پردازی نیست .
این یاروی بی سر و پا همین الان گفت ما با هم رابطه داشتیم

میخواستم بهش جواب دندون شکنی بدمو برم تو بغل کوکی بشینم اما...
از طرفی نباید به جونگکوک هم رو میدادم...


غرق در افکار خودم بودم که یهو
یونگی از جاش بلند شد
اومد سمت من ، منم ترسیدم و یه قدم به عقب بر داشتم اما از شانس بدم خوردم به دیوار

یونگی هم با لبخند وحشتناکی نزدیک می‌شد

دیگه بینمون فاصله ای نبود و بهم چسبیده بود
دو تا دستاشو دور کم.رم حل.قه کرد و خم شد به جلو که بوسم کنه که یدفعه....





شرط : ۵ تا لایک و ۱۰ تا کامنت
دیدگاه ها (۱۰)

از تو انتظار داشته باشم ؟وقتی حتی روحمم قراره تنهام بذاره؟خن...

من بی احساسم؟...مطمئنی؟.....:(حمایت نشم پرنسس 🥹 من گناه دارم...

خون آشام عزیز (65)

خون آشام عزیز (67)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط