پارت ۳۵

#کایلا
رفتیم تو اتاق و نشستیم رو زمین
○:کایلا خوبی؟!..چیزی میخواسی بهمون بگی؟!
□:گوشمون باتوعه عزیزم...اتفاقی افتاده؟!
◇:اره یه اتفاقی افتاده.....ولی بهترین اتفاق زندگیم....یعنی نمیدونم چجوری سکته نکردم و الان اینجام
○:خب چیشده؟!
□:حالا اگه حرف زد...بگو دیگه
چشامو بهم فشار دادم
◇:کوکی دوسم داره امروز اعتراف کرد(خودمو رو زمین پهن کردم)مااااااای گااااااد
○:واااییی بالاخره...من که میدونستم اونم دوست داره تو گفتی نه...وِیییی فک کن شما دوتا گوگیول عرررر
□:وایییی اونی مبارکه....ایشالله ببینم ۲۲ تا بچه دارن دورم میچرخن میگن خاله بهم...🥺🌸
چشام گرد شد،پاشدم نشستم◇:نونا رو دل نکنی یوقت...از کجا معلوم ما ازدواج کنیم بچه دار شیم حالا کووو.....بعدشم۲۲تا اخه؟!....اگه خیلی مشتاقی با هوپی صحبت کنم دست به کار شه
□:ایییی نه مرسی
در مورد اینکه خودکشی و اینکه چجوری اعتراف کرد هیچی نگفتم بلند
○:واایی حالا من بگم امروز چه برنامه داشتیم
□:بگوو بگو ...منم تعریف کردنی دارم...میدونم سوژه میکنید ولی نمیتونم نگم
بگو میجی
○:امروز بعد چن روز تهیونگ بوسید منو...خیلی خوب بود...دستشو کرده بود تو موهام....واای خیلی ارامش داشت
◇:اخیی عزیزای دلم...دوتا کندی وایی😋😋
○:نی‌یانگ بگو خاهرم
□:امروز که زدیم کنار استراحت کنیم،رفتیم عقب،هوسوک سرشو گذاشت رو پام ،ولی بعدش انگار دیوونه شده بود،بلند شد و عین وحشیا لبامو میبوسید...نفس کم اورده بودیم دیگه
همزمان○◇:تو ماشین؟!🤣🤣
□:وااااای وااای تروخدا اینو سوژه نکنید
داشتیم از خنده غش میکردیم.دیگع دهن نی‌یانگ اسفالت بود،از اون لحظه پشت‌بند هر جمله میگفتیم تو ماشین
#جونگ_کوک
بعد رفتن دخترا همه ریختن سرم
¤:کوکی چیشده؟!
×:خداروشکر که حالش خوبع
☆:اره بخدا ماهم انرژی گرفتیم ..کوکی چخبره؟!
♧:چرا یهو حالش خوب شد؟!
♤:حرف بزن دیگه واای
♡:ععععععععع....خفه شین یه دقیقه.....هی حرف حرف حرف...لال بشین همتون راحت شم
+:خب حرف بزن دیگه
♡:خب چیزه...(سرمو انداختم پایینو با انگشتام ور رفتم) اعتراف کردم دوسش دارم اونم دوسم داره
تهیونگ و نامجون و هوسک افتادن روم و کلی تو سرو کلم زدن
جین و شوگام بالا پایین میپریدن

ادامه پارت بعد
لایک کامنت