سناریو سونگمین
وقتی عضو نهمی و ازت متنفره:
امروز یکی از روز های عادی بود بازم سونگمین بهت بی محلی میکرد
تولد دوستت بود و تنهایی رفته بودی لباس بخری
چند تا مغازه رو گشتی اونجا یه کافه بود از جلوش که رد شدی فهمیدی که سونگمین هم با دوستش اونجاست (چراش به خودم مربوطه )
خب اره داشتم میگفتم رفتی تو مغازه یه لباس دیدی خیلی خوشت اومد رفتی که حساب کنی ولی فروشنده نبود یکم منتظر موندی که یهو یه مرده از پشتت به باسنت دست زد و گفت جوووون توهم گفتی گمشو مرتیکه ایکبیری و اره دیگه سونگمینم این صحنه رو میبینه و خواهر و مادر جوپ رو میاره جلو چشای مرده بعدشم تو رو بغل میکنه و باهم میرین خوابگاه بعدشم دیگه اره سونگمین میگه که دوست دارم و توهم میگی منم همینطور و اینا بعدشم ازدواج میکنینن دیگه اره
خودافظ🎀🎀🎀
(ببخشیداین یکی یکم سم شد دیگه اره و اگه هم اینطوریدوست دارین بگین اینطوری بذارم اگه هم دوست ندارین احساسی بنویسم )
عیحییییی 🎀🎀
امروز یکی از روز های عادی بود بازم سونگمین بهت بی محلی میکرد
تولد دوستت بود و تنهایی رفته بودی لباس بخری
چند تا مغازه رو گشتی اونجا یه کافه بود از جلوش که رد شدی فهمیدی که سونگمین هم با دوستش اونجاست (چراش به خودم مربوطه )
خب اره داشتم میگفتم رفتی تو مغازه یه لباس دیدی خیلی خوشت اومد رفتی که حساب کنی ولی فروشنده نبود یکم منتظر موندی که یهو یه مرده از پشتت به باسنت دست زد و گفت جوووون توهم گفتی گمشو مرتیکه ایکبیری و اره دیگه سونگمینم این صحنه رو میبینه و خواهر و مادر جوپ رو میاره جلو چشای مرده بعدشم تو رو بغل میکنه و باهم میرین خوابگاه بعدشم دیگه اره سونگمین میگه که دوست دارم و توهم میگی منم همینطور و اینا بعدشم ازدواج میکنینن دیگه اره
خودافظ🎀🎀🎀
(ببخشیداین یکی یکم سم شد دیگه اره و اگه هم اینطوریدوست دارین بگین اینطوری بذارم اگه هم دوست ندارین احساسی بنویسم )
عیحییییی 🎀🎀
- ۵.۰k
- ۱۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط