رئیس پدرم

#رئیس پدرم

#PART_10

به صورتش نگاه کردم

با حرص گفتم

ته.خیابونی خودتی عوضی

با حرص برگشتم

سمت در تند تند قدم برمیداشتم که صداش اومد

کوک.از این در بری بیرون باید با پدرت خدافظی کنی

یه قطره اشک از چشمام ریخت

چی میخواست از من؟!

دستم رو دستگیره خشک شده بود

برگشتم

به کاناپه اشاره زد

کوک.بشین.!

نشستم
انگار یه عروسک بودم تو دستاش

چشمام تر شده بود

اماده ی ریختن بود

ته.میخوای چیکار کنم؟؟
برا چی از پدرم جدا شم
ها؟!

اینو با صدایی که به شدت لرز داشت گفتم

هیچ تلاشی برا پنهون کردن لرزش صدام نکردم
دیدگاه ها (۰)

#رئیس پدرم#PART_11بی پروا گفت∶کوک.تا یه مدت عقد من بشیتنم لر...

#رئیس پدرم#PART_12گفته بود اگه از این در برم بیرون دیگه رضای...

سلام بچه ها لینک تغییر کردhttps://rubika.ir/joinc/EBFBCAGB0Z...

#رئیس پدرم#PART_9ناباور گفتمته.چی؟!نیشخندی زد کوک.باید از پد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط