رئیس پدرم

#رئیس پدرم
#PART_11


بی پروا گفت∶
کوک.تا یه مدت عقد من بشی

تنم لرزید

میخواست بشم عروسک توی دستاش

خم شد طرفم
با نیشخند گفت

کوک.پسر کوچولو من بعد اعدام پدرتم میتونم به دست بیارم ولی میگم دلتو نشکنم

لبامو جمع کردم

ته. حضانتمو نمیده

اون عوضی خندید

چشمکی زد

کوک.چرا عزیزم چرا، تو بخوای میده...

اشکام ریختن


ته.خب عوضی مشکل اینجاست
من نمیخوام


شونه ای بالا انداخت

کوک.اوکی بیب؛ پدرت اعدام میشه بعد به دستت میارم

اینو گفت و بلند شد

منم بلند شدم
به در اشاره کرد

کوک.میتونی بری بیبی
دیدگاه ها (۰)

#رئیس پدرم#PART_12گفته بود اگه از این در برم بیرون دیگه رضای...

#رئیس پدرم#PART_10به صورتش نگاه کردم با حرص گفتمته.خیابونی خ...

سلام بچه ها لینک تغییر کردhttps://rubika.ir/joinc/EBFBCAGB0Z...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط