داستان فیک: سولی زن قوی
داستان فیک: سولی زن قوی
پارت ۳
جیهون: بله
بابای سولی میخواست به جیهون مشت بزنه که سولی یهو با لباس بیمارستان اومد گفت بابااااا
نکن
بابای سولی : سولی بیا بیرون مطخوام باهات حرف بزنم
سولی و پدرش رفتن تو راهروی بیمارستان
بابای سولی: سولی به چه حقی میخواستی کار کنی من میتونم کار کنم
سولی: چی میگی بابا؟
جیهون برات کار پیدا کرده توی شرکت بزرگ
سولی: 😯 هاننن پدر شما از کجا میدونیددد.......
بابای سولی : اون بهم گفت که براتکار پیدا کرده
سولی زود مرخص شد و جیهونم مرخص شد .
سولی و جیهون بدون حرف رفتن دبیرستان بعد سولی حتی به جیهون یه نگاهم نکرد ( باهاش قهر بود) سولی رفت داخل کلاس دخترو پسرای کلاس به سولی زل زده بودن بعد سولی گفت چ چی شده؟
بچه های کلاس هیچی نگفتن ساکت موندن
بعد از زنگ خونه سولی داشت میرفت خونه که نمیتونست خوب رو پاش راه بره بعدش جیهون دوید و اونو کول کرد سولی یهو تعجب کرد به جیهون گفت بزارم زمیننننن ( جیغ) سولی تو کمر جیهون با پا میزد بهش میگفت بزارم زمین من راحتم میتونم راه برمممم جیهون سولی رو تا دم در خونش برد بعدش باباش که دم در بود تعجب کرد و سولی و جیهون نمیدونستن بابای سولی دم دره جیهون زود سولی رو گذاشت زمین و فرار کرد😂 جیهون به سولی پیام داد غذا خوردی؟
سولی گفت اره.
پارت ۴ بزودی میزارم بدون شرط😊🍓
پارت ۳
جیهون: بله
بابای سولی میخواست به جیهون مشت بزنه که سولی یهو با لباس بیمارستان اومد گفت بابااااا
نکن
بابای سولی : سولی بیا بیرون مطخوام باهات حرف بزنم
سولی و پدرش رفتن تو راهروی بیمارستان
بابای سولی: سولی به چه حقی میخواستی کار کنی من میتونم کار کنم
سولی: چی میگی بابا؟
جیهون برات کار پیدا کرده توی شرکت بزرگ
سولی: 😯 هاننن پدر شما از کجا میدونیددد.......
بابای سولی : اون بهم گفت که براتکار پیدا کرده
سولی زود مرخص شد و جیهونم مرخص شد .
سولی و جیهون بدون حرف رفتن دبیرستان بعد سولی حتی به جیهون یه نگاهم نکرد ( باهاش قهر بود) سولی رفت داخل کلاس دخترو پسرای کلاس به سولی زل زده بودن بعد سولی گفت چ چی شده؟
بچه های کلاس هیچی نگفتن ساکت موندن
بعد از زنگ خونه سولی داشت میرفت خونه که نمیتونست خوب رو پاش راه بره بعدش جیهون دوید و اونو کول کرد سولی یهو تعجب کرد به جیهون گفت بزارم زمیننننن ( جیغ) سولی تو کمر جیهون با پا میزد بهش میگفت بزارم زمین من راحتم میتونم راه برمممم جیهون سولی رو تا دم در خونش برد بعدش باباش که دم در بود تعجب کرد و سولی و جیهون نمیدونستن بابای سولی دم دره جیهون زود سولی رو گذاشت زمین و فرار کرد😂 جیهون به سولی پیام داد غذا خوردی؟
سولی گفت اره.
پارت ۴ بزودی میزارم بدون شرط😊🍓
۳.۳k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.