یادمه

یادمه
آقاجون یه آینه ی گرد دالبری سبز رنگ
می گرفت دستش و مینشست لب باغچه روی اون بلوکای
شطرنجی!
مادرجون هم شونه و قیچی به دست
می ایستاد پشت سرش و
سر و گردن آقاجون رو اصلاح میکرد..
همیشه ی خدا هم غر غر آقاجون به راه بود که ببین چه کردی خاتون!
خط گردنم کجه و سرمو زخم و زیلی کردی.. مادرجون هم کم نمیاورد و میگفت :
کله ی تو کج و کوله س.. به من چه!
تا شبم سر هم نق میزدن و دوهفته بعد بازم آقاجون لب باغچه آینه بدست نشسته بود.!
چند سال بعد که آقاجون رفت آسمون،
یادمه مادرجون هر روز مینشست لب باغچه، آینه ی آقاجون رو میگرفت دستش و زیر لب حرف میزد..
یه روز پرسیدم مادرجون ؟
چی تو این آینه میبینی که
تموم نمیشه؟
آینه رو‌ داد دستم و گفت :
آدمی وقتی دلش پیش کسی گیره ،خودشو از یاد می بره!
به هر جا نگاه میکنه اونو میبینه.. به آینه هم که نگاه میکنه شکل و شمایل خودشو یادش میره.. هرچی میبینه چشمای همون که حواسشو پرت از دنیا کرده!
چشمای آقاجونت تو تمام آینه های
این خونه س..
مادرجون رفت و من به آینه نگاه کردم..
#طو با لبخند به من زل زده بودی..!

#دلنوشته_عاشقانه
#شیوه_ی_عاشقی
#عشاق_بخوانند



مرد بودنت ،
قلبم را عاشق و خودم را شاعر کرده است
من به رسمِ مردانگی ات
زنانه ترین شکلِ عاشقی را
بر دیوارِ دلت به تصویر خواهم کشید....

#دلبـــــــــرونه
#دخترونه


#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉
#𝒋𝒂𝒅𝒐𝒐𝒈𝒂𝒓𖣘
#𝑺𝒉𝒐𝒈𝒉𝒆𝑵𝒂𝒇𝒂𝒔
دیدگاه ها (۰)

آدم هایِ امروز ، دفتر خاطرات ندارند !درد دل ها ، مجازی شده ....

در پیله نخواهم مردمن با گیسوانی رقصان پرواز را زندگی خواهم ک...

سراغم را بگیرکه دلم برای شنیدنِ صدای توو شنیدنِ اسمم از زبان...

اقرار میکُنممن از قابِ هَمین گوشی زُل میزنم به چَشم هایتبه ب...

╭────༺ ♕ ༻────╮⊊ #my_mistake ⊋#part6⋆┈┈。゚❃ུ۪ ❀ུ۪ ❁ུ۪ ❃ུ۪ ❀ུ۪...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط