غزلی نوشته مجنونبرسد به دست لیلی

‏غزلی نوشته مجنون،برسد به دست لیلی


نَفَسم بگو کجایی که ستاره ی سهیلی

دوسه خط گلایه‌دارم، که به عرض میرسانم
من و میل اینچنینی!! تو چرا بدون میلی؟!

همه شب به انتظارت، غزلی سروده ام تا
تو یِ بی وفا بدانی ،که دلم گرفته خیلی

تو که پیش من نباشی ، همه ی دار و ندارم
قلمی .. دفتر شعری، دو سه واژه ی طُفیلی

تو نماز نیمه شبها .. تو نیایشی.. نه شعری!
تو شبیهِ یک دعایی،که مقدسی کُمیلی

من و پای لنگ شعرم، تو بگو چگونه روزی
برسد به گَرد پایت؟ که قطار روی ریلی

نکند خبر نداری؟ نَفَسم بیا که کار از
غزل و گریه و هق هق،به خدا گذشت

#ستایش_قلب_سربی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

در کلاسِ عاشقی شاگردِ نوپایم هنوزکوله‌ی غرقِ غمِ بی‌تابِ شید...

آدینه به آدینه من چَشم به راهِ تو میمانم و میدانے این قصّه ے...

‍ از تمام رودهایی که به چشم دیده‌امرودخانه، تویی!از سراسر جا...

#عکسنوشته #دلنوشته #ستایش_قلب_سربی #خدا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط