✅ خدایا شرمنده ام از ناسپاسی
✅ خدایا شرمنده ام از ناسپاسی
✍ در پارک نشسته بود و به لباس های کهنه فرزندش نگاه می کرد.
ماشین لوکسی جلوی پارک ایستاد و مرد شیک پوشی از آن پیاده شد.
در ماشین را برای همسرش که پسرکی در آغوش داشت باز کرد.
با حسرت به آنها نگاه کرد و از ته دل آه کشید.
آنها کودکشان را روی تاب گذاشتند ؛ خدایا پسرک عقب مانده ذهنی بود .
با نگاه بجستجوی فرزندش پرداخت.
او را دید که خندان و شادمان خودش از پله های سرسره بالا می رفت .
چشمانش را بست و از ته دل خدا را شکر کرد ... متن از :
@dellgofteha
✍ در پارک نشسته بود و به لباس های کهنه فرزندش نگاه می کرد.
ماشین لوکسی جلوی پارک ایستاد و مرد شیک پوشی از آن پیاده شد.
در ماشین را برای همسرش که پسرکی در آغوش داشت باز کرد.
با حسرت به آنها نگاه کرد و از ته دل آه کشید.
آنها کودکشان را روی تاب گذاشتند ؛ خدایا پسرک عقب مانده ذهنی بود .
با نگاه بجستجوی فرزندش پرداخت.
او را دید که خندان و شادمان خودش از پله های سرسره بالا می رفت .
چشمانش را بست و از ته دل خدا را شکر کرد ... متن از :
@dellgofteha
۴.۴k
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.