منمیتونم

#من_میتونم

تهیونگ:همو ببوسید‌
+چییی
_ها
جیمین:همو ببوسید.
+ولی ما....
_باشه.
+جونگکوک ما تازه یک ماهه کاپلیم.(الکی
_فکر کنم وقتشه شروع کنیم.
_میاد نزدیک ات.و آره دیگه خودتون میدونید.
_خوشمزست.
+(سرخ شده
جیمین:عروس ما چقد خجالتیه.
_هیونگ بس کن.
جیمین:باشه(شونشو میندازه بالا
اجوما:چیزی میخورید؟
همه بجز ات:ویسکی
+شیر کاکائو
همه به جز کوک رو به ات:چی؟
+خب خوشم نمیاد.
_ات راست مگه. تازه ظرفیتش هم پایینه.
+درسته.
همه:باشه.
اجوما:بفرمایید.
همه:ممنون.


ویو ات
.
.
بویه الکل داشت دیوونم میکرد.
+جونگکوک.
_جانم.
+من میرم پیش خدمتکارا تا ببینم دارن چیکار میکنن‌‌
_باشه برو.
.
.
.
+اجوما چیکارا میکنید.
اجوما:شام درست میکنیم‌.
+کمک میخواید.
اجوما:نه دخترم.
+پس من کیک درست میکنم.
اجوما:هرجور راحتی دخترم.
+اجوما منم یه خدمتکارم باهام اینجوری حرف نزن.(آروم
اجوما:من به همه میگم دخترم.
+باشه.

.
.
.
۵۰مین بعد.
کیک آماده بود.
یه کیک رنگی رنگی درست کرده بودم و روشو با خامه سفید پوشوندم.
بردم براشون که همه هیرت زده نگام کردن.
_سفارش دادی؟
+نه خودم پختم.
همه:واقعا‌
+خی آره.
.
‌.
.
جین:ات دست پختت واقعا خوبه.
+مرسی‌
_ا.........
_______________________\حمایت
‌‌‌‌ _________...................................
دیدگاه ها (۰)

#من_میتونم _از این به بعد بازم ازینا درست کن.اجوما کمکت کرد؟...

۱ کاور۲ کیکی که ات درست کرد۳ کیک فنجونی ات برای جونگکوک۴ چای...

رمان( عمارت ارباب) پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط