نفسش تنگتر میشد

نفسش تنگ‌تر میشُد
زیرِع چشاش گودتَر میشُد
صورتش کبودتَر میشُد
ولی خُب بازمـ زندع بود:))
دیدگاه ها (۱)

_میتونی بیای پیشم؟+آره حتمن میام یه سر_چقد میتونی بمونی؟+ یه...

نگاهشو از سیگارِ تو دستم آورد بالا و زُل زد تو چشمام و گفت :...

کاشکی میشُد زَمانُ بُرد عَقَب :) اَگِه میشُد :)بَرمیگَردوندَ...

نمیـشه زندگی نمیگـذره :] خستـه شُدم از نبودنِت خستـه شُدم از...

لرزشی که خودش هم نمی‌دانست از هیجان بود یا ترس از شنیدن همان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط