عشق خشن من ❤️ فصل دوم ❤️ پارت 2
ویو چا اون وو
الان دو سال میشه که منو جیسو باهم ازدواج کردیم زندگی خیلی خوبی داریم اما من احساس می کنم که زندگیم یه چیز بزرگ کم داره(جای خالی ا.ت هست😭)
امروز به خارج از شهر رفتم برای انجام کاری شرکت جدید تو این شرکت قرار کار مدلینگ انجام بدیم . کله شب رو راننده گی کردم که به اینجا برسم تصمیم گرفتم برم کافه یه قهوه برای خودم بگیرم وارد کافه شدم فضای کافه خیلی خوب بود دلنشین بود رفتم نشستم کنار پنجره به بیرون خیره شدم یه دختر آمد سفارش منو گرفت (ا.ت نبود🙃)بعد رفتن دختره با گوشیم مشغول شدم که یه پسر بچه آمد پیشم وایی چقدر ناز بود خیلی ازش خوشم آمد انگار یه تکیه از وجودم بود نمی دونم چرا ولی دلم می خواست بغلش کنم که بهم گفت
؟هوی عمو
_بله
؟میگم تو چطور آنقدر هیکلی و گنده شدی (مین هو بچه گونه حرف میزنم ها یادتون نره هر کجا مین هو حرف زد با حالت بچه ها بخونید😂😅)
_خوب چون خوب غذا می خورم و ورزش می کنم
؟یعنی اگه زیاد غذا بخورم و ورزش کنم مثل تو خوشتیپ میشم
_اره
؟اما مامان من که هر روز ورزش میکنه چرا سیکس پک نداره مثل تو (دستش رو گذاشت روی سیکس پک های چا اون وو)وقتی داشت به ماهیچه هام دست می زد خیلی با اشتیاق بهم نگاه می کرد بهش لبخند زدم و گفتم
_خوب چون مامانت یه خانم .ببینم کوچولو اسمت چیه
+اولا من کوچولو نیستم دوماه من تنها مرد زندگی مامان پس ازش مراقبت می کنم و کوچولو نیستم چون از مامانم مراقبت می کنم سوم اسم من مین هو
از لحن حرف زدنش خنده گرفته بود این بچه چرا آنقدر شیرینه
_باشه آقای پهلوان
؟بله پهلوانم
داشتم با بچه هه بازی می کردم که یهو یکی از دوستای قدیمی رو دیدم آمد پیشم
!اون وو پسر تویی اینجا چیکار می کنی
_اوو رفیق خیلی وقت ندیدمت خوبی
!خوبم تو چطوری
_منم خوبم خدارو شکر
!ببینم این بچه تو
با این حرفش به مین هو نگاه کردم که انگار ناراحت شده بود گفتم
_نه بچه من نیست اما خیلی ازش خوشم آمد
؟اگه ازم خوشت آمد بیا و بابای من شو
!اما خیلی شبیهت انگار سیبی هستین که از وسط جدا شدین ازم هم
به مین هو نگاه کردم اره خیلی شبیه من بود با تعجب بهش نگاه کردم
الان دو سال میشه که منو جیسو باهم ازدواج کردیم زندگی خیلی خوبی داریم اما من احساس می کنم که زندگیم یه چیز بزرگ کم داره(جای خالی ا.ت هست😭)
امروز به خارج از شهر رفتم برای انجام کاری شرکت جدید تو این شرکت قرار کار مدلینگ انجام بدیم . کله شب رو راننده گی کردم که به اینجا برسم تصمیم گرفتم برم کافه یه قهوه برای خودم بگیرم وارد کافه شدم فضای کافه خیلی خوب بود دلنشین بود رفتم نشستم کنار پنجره به بیرون خیره شدم یه دختر آمد سفارش منو گرفت (ا.ت نبود🙃)بعد رفتن دختره با گوشیم مشغول شدم که یه پسر بچه آمد پیشم وایی چقدر ناز بود خیلی ازش خوشم آمد انگار یه تکیه از وجودم بود نمی دونم چرا ولی دلم می خواست بغلش کنم که بهم گفت
؟هوی عمو
_بله
؟میگم تو چطور آنقدر هیکلی و گنده شدی (مین هو بچه گونه حرف میزنم ها یادتون نره هر کجا مین هو حرف زد با حالت بچه ها بخونید😂😅)
_خوب چون خوب غذا می خورم و ورزش می کنم
؟یعنی اگه زیاد غذا بخورم و ورزش کنم مثل تو خوشتیپ میشم
_اره
؟اما مامان من که هر روز ورزش میکنه چرا سیکس پک نداره مثل تو (دستش رو گذاشت روی سیکس پک های چا اون وو)وقتی داشت به ماهیچه هام دست می زد خیلی با اشتیاق بهم نگاه می کرد بهش لبخند زدم و گفتم
_خوب چون مامانت یه خانم .ببینم کوچولو اسمت چیه
+اولا من کوچولو نیستم دوماه من تنها مرد زندگی مامان پس ازش مراقبت می کنم و کوچولو نیستم چون از مامانم مراقبت می کنم سوم اسم من مین هو
از لحن حرف زدنش خنده گرفته بود این بچه چرا آنقدر شیرینه
_باشه آقای پهلوان
؟بله پهلوانم
داشتم با بچه هه بازی می کردم که یهو یکی از دوستای قدیمی رو دیدم آمد پیشم
!اون وو پسر تویی اینجا چیکار می کنی
_اوو رفیق خیلی وقت ندیدمت خوبی
!خوبم تو چطوری
_منم خوبم خدارو شکر
!ببینم این بچه تو
با این حرفش به مین هو نگاه کردم که انگار ناراحت شده بود گفتم
_نه بچه من نیست اما خیلی ازش خوشم آمد
؟اگه ازم خوشت آمد بیا و بابای من شو
!اما خیلی شبیهت انگار سیبی هستین که از وسط جدا شدین ازم هم
به مین هو نگاه کردم اره خیلی شبیه من بود با تعجب بهش نگاه کردم
- ۷.۴k
- ۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط