گفتم به دل عاشق مشوجایی برای عشق نیست

گفتم به دل عاشق مشو،جایی برای عشق نیست
خندید دل گفتابمن،پس کاراین دل چیست چیست؟

گفتم مگردیوانه ای،با عشق دریک خانه ای
رنجید دل ازدست من،گفت درگمانت،عاقلی

گفتم که دل راباختی،خودرا به چاه انداختی
بیچاره دل گفتا به من،تو عشق را نشناختی

گفتم سراپاسوختی، چون شمع عشق افروختی
درمانده دل گفتا بمن،توچشم بردر دوختی

گفتم که چون عاشق شدی،درکوی یاران گم شدی
فریادزد دل برسرم،تو کمترازمجنون شدی

گفتم به هجران ساختی،تیری به سینه کاشتی
گفت درمیان عاشقان،فرهاد رانشناختی

گفتم مگر این عشق چیست؟ جز درد و رنجی بیش نیست!
گفتا بمن
ای بی خِرد،خودکرده را تدبیر چیست
دیدگاه ها (۶)

#لیلا_کردبچه

برگی شده افتاده ام از شاخه به کویی چون باد مرا می بَری امّا ...

خواستم عـــاشق بی‌نام‌ونشانت باشمنگرانم نشوی تا نگرانت باشمگ...

منم و یک دل درمانده که دیوانه ی توست و خیالی که پَریش از رُخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط