بی راهه

بی راهه...

ناگهان فرو ریخت نیمکت چوبی پارک ،

درست مثل من در آخرین نگاهی که دلتنگ بود .

هی راه می روم ،

هی شعر می خوانم ،

هی جای خالی تو را می نویسم .

درختان برگ برگ اشک می ریزند

و پرندگان به چیدن تنهایی من گرد می آیند .

نترس ،

بی راهه نمی روم ؛

در چشمهای تو دنبال خودم می گردم .

نوشته : حمید حمیدی*
دیدگاه ها (۳)

شب رفتن...ماه از پنجره دور می شدمثل قویی سفیدبر آب های سیاهم...

دلم برایت یک ذره استکی می شود کهساعت ، وقارش رابا بیقراری من...

تروریست عاشق ... " قرار نیست آن قطار بپیچد در این ایستگاه ،ق...

رنسانس یعنی تو ...آدم ِ قرون ِ وسطی !علم برایش به آخر رسیده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط