رمان اشفتگی
رمان اشفتگی
پارت 12
جیمین بعد از چند دقیقه ا. ت رو از خودم دور کردم و ازش پرسیدم چی شد ا. ت حالا خوبه گف ار بیاین داخل رفتیم داخل و نشستم هرچی از ا. ت پرسیدیم که چی شد نگفت چی شد و فقط گف میشه تا وقتی من بخوابم اینجا بمونین من ی نگاهی به یونگی کردم گفتم ار ام شب اینجا میمونین ا. ت رفتم داخل اتاقش و منو یونگی هم ی اتاق که خالی بود رفتیم و خوابیدیم
وقتی جیمین ازم پرسید چی شد یاد حرف اون مرد اوفتاد که گف اگه به کسی بگم منو میکشه و تصمیم گرفتم به جیمین نگم و فقط گفتم ام شب پیشم باشن
(ویو صبح)
ا. ت صبح زود بیدار شدم و صبحانه درست کردم و جیمین و یونگی رو بیدار کردم اما یونگی رو بزور
(یونگی دیگه )
و وقتی صبحونه رو خوردم تاز یادم اومدم که امروز دانشگاه داریم (😐تاز یادت اومد 😂)
با جیمین و یونگی رفتیم دانشگاه که نیا رو دیدم با ی قیافه عصبی( منظورش این شکلی 😑)
نیا ا. ت خانوم حالا داداش دار شد مارو از یاد میبری
ا. ت ار دوش میدارم از یاد میبرم (با لحن مسخره)
نیا ار دیگه اون موچی ی فسقلی شد جدید ما شدیم قدیمی اهان فهمیدم
جیمین یا ب کی گفتی موچی ی فسقلی هان
یونگی میخند و میگه موچی کوچولو و دستش رو تو موهای جیمین میکن
جیمین باز این پیشی کوچولو خودشو لوس کرد
یونگی پارک جیمین با بزرگترت درست حرف بزن با (لحن مسخره)
نیا و ا. ت جیمین یونگی باهم میخندن
نیا ا. ت میدون استا جدید داریم میگن خوشتیپم هست
ا. ت اووو استاد جدید ولی جذابـــــــــ در راه است
یونگی چی (توذهنش)( با عصبانیت)
جیمین ا. ت خانوم الان چی گفتی هان
ا. ت هیچی هیچی
جیمین دیگه حواست باش الان تو ی برادر داری
پارت 12
جیمین بعد از چند دقیقه ا. ت رو از خودم دور کردم و ازش پرسیدم چی شد ا. ت حالا خوبه گف ار بیاین داخل رفتیم داخل و نشستم هرچی از ا. ت پرسیدیم که چی شد نگفت چی شد و فقط گف میشه تا وقتی من بخوابم اینجا بمونین من ی نگاهی به یونگی کردم گفتم ار ام شب اینجا میمونین ا. ت رفتم داخل اتاقش و منو یونگی هم ی اتاق که خالی بود رفتیم و خوابیدیم
وقتی جیمین ازم پرسید چی شد یاد حرف اون مرد اوفتاد که گف اگه به کسی بگم منو میکشه و تصمیم گرفتم به جیمین نگم و فقط گفتم ام شب پیشم باشن
(ویو صبح)
ا. ت صبح زود بیدار شدم و صبحانه درست کردم و جیمین و یونگی رو بیدار کردم اما یونگی رو بزور
(یونگی دیگه )
و وقتی صبحونه رو خوردم تاز یادم اومدم که امروز دانشگاه داریم (😐تاز یادت اومد 😂)
با جیمین و یونگی رفتیم دانشگاه که نیا رو دیدم با ی قیافه عصبی( منظورش این شکلی 😑)
نیا ا. ت خانوم حالا داداش دار شد مارو از یاد میبری
ا. ت ار دوش میدارم از یاد میبرم (با لحن مسخره)
نیا ار دیگه اون موچی ی فسقلی شد جدید ما شدیم قدیمی اهان فهمیدم
جیمین یا ب کی گفتی موچی ی فسقلی هان
یونگی میخند و میگه موچی کوچولو و دستش رو تو موهای جیمین میکن
جیمین باز این پیشی کوچولو خودشو لوس کرد
یونگی پارک جیمین با بزرگترت درست حرف بزن با (لحن مسخره)
نیا و ا. ت جیمین یونگی باهم میخندن
نیا ا. ت میدون استا جدید داریم میگن خوشتیپم هست
ا. ت اووو استاد جدید ولی جذابـــــــــ در راه است
یونگی چی (توذهنش)( با عصبانیت)
جیمین ا. ت خانوم الان چی گفتی هان
ا. ت هیچی هیچی
جیمین دیگه حواست باش الان تو ی برادر داری
۱۴.۰k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.