پارت ۱۷
پارت ۱۷
ویو جیمین/
بعد از اینکه ا.ت منو از توی کشتی کشید بیرون فورا بیهوش شد با افرادش بردیمش بیمارستان البته این بیمارستان بیمارستان شخصی من بود بردیمش بهش سروم زدن همه زخمی شده بودن منو و ا.ت توی یک اتاق بودیم داشتن بازوی منو پانسمان میکردن و به سروم ا.ت دارو اضافه میکردن وقتی داشتن به ا.ت ماسک اکسیژن میزدن اخم کرد و یک چیز نامفهومی زیر لب زمزمه کرد و دوباره عادی شد عجیبه...
الان ساعت ۲:۳۰ شب رو نشون میده و من اصلا خواب به چشمام نمیاد خدایااااااا ا.ت چرا انقدر کیوتههههههههه¿¡ چرا انقدر دلم میخواد بچلونمش مخصوصا وقتی اخم میکنه توی جلسه خیلی کیوت میشه ولی وقتی عصبی میشه حتی جرعت نمیکنی سرت رو بیاری بالا دلم میخواد خفه اش کنممممممم خیلی کیوتههههههه...
از این افکار در اومدم وقتی دیدم ا.ت انگشتش تکون خورد
ا.ت:چشماش رو باز کردم اولش تار میدیدم پلک زدم چند بار که دیدم واضح شد من کجام؟
جیمین:بیمارستانی
ا.ت:برگشتم سمت جیمین..هااااا..جیغغغغ..فقط یک تاپ مشکی حلقه ای تنشه و بازونش بیرون جیغغ..(توی دلش گفت)
ا.ت:به زور زمزمه کردم:آااهاا(لرزش صدا)
جیمین:حالت خوبه؟
ا.ت:به زور نفس میکشیدم
ا.ت:اااررهه(لرزش صدا)
جیمین:دردی چیزی نداری بگم پرستار بیاد؟
ا.ت:ننننههه(لرزش صدا)
جیمین:اوکی
ساعت سه ی صبح جیمین خوابش برد و ا.ت موند پ احساسات درونش
ا.ت: چرا قلبم تند میزنه بعد دیدم جیمین؟ من چم شده؟ چرا گونه هام داغن؟؟(توی دلش)
ادامه دارد...
ویو جیمین/
بعد از اینکه ا.ت منو از توی کشتی کشید بیرون فورا بیهوش شد با افرادش بردیمش بیمارستان البته این بیمارستان بیمارستان شخصی من بود بردیمش بهش سروم زدن همه زخمی شده بودن منو و ا.ت توی یک اتاق بودیم داشتن بازوی منو پانسمان میکردن و به سروم ا.ت دارو اضافه میکردن وقتی داشتن به ا.ت ماسک اکسیژن میزدن اخم کرد و یک چیز نامفهومی زیر لب زمزمه کرد و دوباره عادی شد عجیبه...
الان ساعت ۲:۳۰ شب رو نشون میده و من اصلا خواب به چشمام نمیاد خدایااااااا ا.ت چرا انقدر کیوتههههههههه¿¡ چرا انقدر دلم میخواد بچلونمش مخصوصا وقتی اخم میکنه توی جلسه خیلی کیوت میشه ولی وقتی عصبی میشه حتی جرعت نمیکنی سرت رو بیاری بالا دلم میخواد خفه اش کنممممممم خیلی کیوتههههههه...
از این افکار در اومدم وقتی دیدم ا.ت انگشتش تکون خورد
ا.ت:چشماش رو باز کردم اولش تار میدیدم پلک زدم چند بار که دیدم واضح شد من کجام؟
جیمین:بیمارستانی
ا.ت:برگشتم سمت جیمین..هااااا..جیغغغغ..فقط یک تاپ مشکی حلقه ای تنشه و بازونش بیرون جیغغ..(توی دلش گفت)
ا.ت:به زور زمزمه کردم:آااهاا(لرزش صدا)
جیمین:حالت خوبه؟
ا.ت:به زور نفس میکشیدم
ا.ت:اااررهه(لرزش صدا)
جیمین:دردی چیزی نداری بگم پرستار بیاد؟
ا.ت:ننننههه(لرزش صدا)
جیمین:اوکی
ساعت سه ی صبح جیمین خوابش برد و ا.ت موند پ احساسات درونش
ا.ت: چرا قلبم تند میزنه بعد دیدم جیمین؟ من چم شده؟ چرا گونه هام داغن؟؟(توی دلش)
ادامه دارد...
۳.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.