6تکلیف برای بهبود روابط زناشویی:
6تکلیف برای بهبود روابط زناشویی:
تکلیف روز اول : صمیمیت جسمی
هر کدام دست های خود را در دست دیگری بگذارید و به مدت 30 ثانیه بدون پلک زدن در چشمان یکدیگر نگاه کنید. سپس هرکدام از خاطرات خوش دوران گذشته خود حرف بزنید، بعد چند خصوصیت مثبت همسرتان را به او بگویید و به او یادآور شوید که دوستش دارید و از بودن با او خوشحال هستید.
تکلیف روز دوم: صمیمیت عاطفی
به همسرتان بگویید چه رفتارهایی نشان دهنده این است که او شما را دوست دارد؟ برای رفع مشکلات زندگی زناشویی که در آن یکی یا هر دو زوجین دچار فراموشی شده و از یاد برده که در قبال زندگی مشترک خود چه مسئولیتهای مهمی دارد، یادآوری تمام اصول فراموش شده برای تجدید حیات آن زندگی بسیار موثر خواهد بود.
تکلیف روز سوم: صمیمیت ارتباطی
وقتی تو با من حرف می زنی چه علایمی از طرز نشستن، حالت چهره، نوع گوش دادن و کلام تو می تواند نشان دهد که تو با من صمیمی هستی. این سوال را از همسرتان بپرسید و آنچه او می پسندد را اجرا کنید.
تکلیف روزچهارم :صمیمیت اجتماعی - تفریحی
چه فعالیتها و مراسمی وجود دارد که هر دو خوشحال می شویم در آن با یکدیگر شرکت کنیم و چه فعالیتهایی وجود دارد که ما هرکدام به طور جداگانه به ان علاقه مند هستیم؟حال چه تصمیمی می توانیم راجع به دو نوع فعالیت داشته باشیم؟از میان دوستان ما، کدام یک از انها مورد تفواق هر دوی ما برای معاشرت و رفت و آمد هستند؟کدام یک از دوستان ما هستند که دیگری علاقه ای به معاشرت با او ندارد؟حال چه تصمیمی می توانیم راجع به این افراد و معاشرت با آنها داشته باشیم@
تکلیف روز پنجم: صمیمیت معنوی
من و تو چه شباهتهایی در اعتقادات مذهبی و ارزشهای اخلاقی همدیگر داریم؟من و تو چه تفاوتهایی در اعتقادات مذهبی و ارزشهای اخلاقی همدیگر داریم؟حال با این تفاوتهای خود چه کنیم تا به صمیمیت ما آسیب نزند؟
تکلیف روز ششم :صمیمیت جنسی
من و تو چه اطلاعاتی از نیازهای جنسی هم داریم و چگونه می توانیم اطلاعات بیشتری در مورد صمیمیت جنسی مان را به دست آوریم؟
به نظر می رسد که طی کردن این مراحل چند روز پشت سر هم و یادآوری مجدد آنها در رابطه با همسر کمک می کند که زوجین، دوباره زندگی مشترک، همسر و مسایل مربوط به آن را مورد توجه قرار داده و آنچه را فراموش کرده اند دوباره به خاطر آورند. اگر باور نمی کنید، امتحان کنید.
تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
. بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین.
دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم :
راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه.
تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی.
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. مکث را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر.
ربطی نداره متاهلی یا مجرد
مکث را تمرین کن.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . .
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم . . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . .
گاهی حا
تکلیف روز اول : صمیمیت جسمی
هر کدام دست های خود را در دست دیگری بگذارید و به مدت 30 ثانیه بدون پلک زدن در چشمان یکدیگر نگاه کنید. سپس هرکدام از خاطرات خوش دوران گذشته خود حرف بزنید، بعد چند خصوصیت مثبت همسرتان را به او بگویید و به او یادآور شوید که دوستش دارید و از بودن با او خوشحال هستید.
تکلیف روز دوم: صمیمیت عاطفی
به همسرتان بگویید چه رفتارهایی نشان دهنده این است که او شما را دوست دارد؟ برای رفع مشکلات زندگی زناشویی که در آن یکی یا هر دو زوجین دچار فراموشی شده و از یاد برده که در قبال زندگی مشترک خود چه مسئولیتهای مهمی دارد، یادآوری تمام اصول فراموش شده برای تجدید حیات آن زندگی بسیار موثر خواهد بود.
تکلیف روز سوم: صمیمیت ارتباطی
وقتی تو با من حرف می زنی چه علایمی از طرز نشستن، حالت چهره، نوع گوش دادن و کلام تو می تواند نشان دهد که تو با من صمیمی هستی. این سوال را از همسرتان بپرسید و آنچه او می پسندد را اجرا کنید.
تکلیف روزچهارم :صمیمیت اجتماعی - تفریحی
چه فعالیتها و مراسمی وجود دارد که هر دو خوشحال می شویم در آن با یکدیگر شرکت کنیم و چه فعالیتهایی وجود دارد که ما هرکدام به طور جداگانه به ان علاقه مند هستیم؟حال چه تصمیمی می توانیم راجع به دو نوع فعالیت داشته باشیم؟از میان دوستان ما، کدام یک از انها مورد تفواق هر دوی ما برای معاشرت و رفت و آمد هستند؟کدام یک از دوستان ما هستند که دیگری علاقه ای به معاشرت با او ندارد؟حال چه تصمیمی می توانیم راجع به این افراد و معاشرت با آنها داشته باشیم@
تکلیف روز پنجم: صمیمیت معنوی
من و تو چه شباهتهایی در اعتقادات مذهبی و ارزشهای اخلاقی همدیگر داریم؟من و تو چه تفاوتهایی در اعتقادات مذهبی و ارزشهای اخلاقی همدیگر داریم؟حال با این تفاوتهای خود چه کنیم تا به صمیمیت ما آسیب نزند؟
تکلیف روز ششم :صمیمیت جنسی
من و تو چه اطلاعاتی از نیازهای جنسی هم داریم و چگونه می توانیم اطلاعات بیشتری در مورد صمیمیت جنسی مان را به دست آوریم؟
به نظر می رسد که طی کردن این مراحل چند روز پشت سر هم و یادآوری مجدد آنها در رابطه با همسر کمک می کند که زوجین، دوباره زندگی مشترک، همسر و مسایل مربوط به آن را مورد توجه قرار داده و آنچه را فراموش کرده اند دوباره به خاطر آورند. اگر باور نمی کنید، امتحان کنید.
تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
. بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین.
دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم :
راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه.
تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی.
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. مکث را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر.
ربطی نداره متاهلی یا مجرد
مکث را تمرین کن.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . .
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم . . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . .
گاهی حا
۴.۲k
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.