عه پس از مدت ها این😂😂
عه پس از مدت ها این😂😂
_________________
(مکان:اتاق مایکی)
مایکی:گفتم خیانت کنین با جونتون تموم میشه الانم بنظرتون قیافه ی من به کسایی میخوره که از کوکونوی بگذرم؟
ران:و..ولی مایکی کوکو از اولی که اومد توی بونتن خیلی بهت خدمت کرد الانم ما خودمونو پاره کردیم که این سوء تفاهمه
تو واقعا بخاطر این قضیه میخوای بکشیش؟
مایکی:نه...الان که اینو گفتی یه فکر بهتر به سرم زد
ران و ریندو بهم نگاهی کردن و سوالی به مایکی نگاهی کردن
مایکی:چیه؟ چتونه؟ مثل آدم بپرسین فکرم چیه چرا مثل این احمقا نگام میکنین؟
ران:نه..چیزه..گومناسای
مایکی:به هاجیمه 4 روز فرصت میدم اگر تونست خودشو دوباره ثابت کنه میتونه سیشوی نازنینش رو ببینه اگر نه که جلوی چشماش اینوپی رو سلاخی میکنم و میدونین که این کارم میکنم
ران و ریندو تایید کردن و رفتن بیرون
ران به سمت اتاق کوکونوی که انتهای راهرو بود رفت ریندو هم رفت پیش اینوپی تا باهم درمورد کارای گنگ مخالفشون حرف بزنن
(ران)
در اتاقشو باز کردم
دیدم گوشه ی اتاق افتاده و سر و صورتش کاملا خونیه رفتم سمتش چشماشو باز کرد و بهم چشم غره ای رفت که جلوش نشستم و با پنبه ای سعی کردم زخماشو پاک کنم که دستمو پس زد
کوکو:چیه؟ باز اومدی چه غلطی بکنی بهتون گفتم من تا اینوپی رو نبینم حرف نمیزنم
ران:دو دقه آروم بگیر میخوای همین فرصت هم از دستت بره احمق؟
کوکو:فرصت یه کتک خوردن دیگه؟
کلافه شده بودم از دستش میدونست توی چه وضعیت بدیه ولی بازم با حاضر جوابی هاش مقاومت میکرد
هوففف تا کی میخواد ادامه بده اون از صدمین باری که پسم زد اینم از این که مقاومت میکنه
چاره ی دیگه ای نداشتم باید یکم باهاش خشن تر رفتار میکردم تا به حرفام گوش کنه
نمیخواستم همچین کاری بکنم و بر اون حسم که بهش علاقه داشتم غلبه کنم
(اینو توی فیک پرنسس بونتن خوندم که ران به کوکونوی علاقه داشت)
محکم با دستم موهای مشکی ابریشمیش رو گرفتم تو دستم و تن صدام رو بردم بالاتر
ران:چه مرگته تو میدونی الان تو چه وضعیت کوفتی ای هستی؟ همینم که الان مایکی بهت ۴ روز وقت داده از خدات باشه باکااا
کوکو با تعجب بهم نگاه کرد
کوکو:۴ روز...وقت داده؟ چی میگی درست بگو ببینم یعنی چی؟
ران:دو ساعته میخوام برای پرنسس خانوم توضیح بدم مگه گوش میکنه...الانکه با مایکی صحبت کردم قرار شده که توی این ۴ روزی که بهت وقت میده خودتو بهش اثبات کنی و بگی که سوء تفاهم بوده وگرنه......
کوکو:وگرنه چی ران بگو
ران:اینوپی رو جلوی چشمات....میکشه
یه لحظه کوکو انگار هرچی داشت رو از دست داد برق همیشگی توی چشماش محو شدن دندون هاشو روی هم فشرد و بازم غر زد
کوکو:اگه منو اینوپی از این گنگ مزخرف بریم بیرون چی؟
ران:نمیشه....یا خودتو ثابت میکنی و بعد میری بیرون یا ئم........
_________
_________________
(مکان:اتاق مایکی)
مایکی:گفتم خیانت کنین با جونتون تموم میشه الانم بنظرتون قیافه ی من به کسایی میخوره که از کوکونوی بگذرم؟
ران:و..ولی مایکی کوکو از اولی که اومد توی بونتن خیلی بهت خدمت کرد الانم ما خودمونو پاره کردیم که این سوء تفاهمه
تو واقعا بخاطر این قضیه میخوای بکشیش؟
مایکی:نه...الان که اینو گفتی یه فکر بهتر به سرم زد
ران و ریندو بهم نگاهی کردن و سوالی به مایکی نگاهی کردن
مایکی:چیه؟ چتونه؟ مثل آدم بپرسین فکرم چیه چرا مثل این احمقا نگام میکنین؟
ران:نه..چیزه..گومناسای
مایکی:به هاجیمه 4 روز فرصت میدم اگر تونست خودشو دوباره ثابت کنه میتونه سیشوی نازنینش رو ببینه اگر نه که جلوی چشماش اینوپی رو سلاخی میکنم و میدونین که این کارم میکنم
ران و ریندو تایید کردن و رفتن بیرون
ران به سمت اتاق کوکونوی که انتهای راهرو بود رفت ریندو هم رفت پیش اینوپی تا باهم درمورد کارای گنگ مخالفشون حرف بزنن
(ران)
در اتاقشو باز کردم
دیدم گوشه ی اتاق افتاده و سر و صورتش کاملا خونیه رفتم سمتش چشماشو باز کرد و بهم چشم غره ای رفت که جلوش نشستم و با پنبه ای سعی کردم زخماشو پاک کنم که دستمو پس زد
کوکو:چیه؟ باز اومدی چه غلطی بکنی بهتون گفتم من تا اینوپی رو نبینم حرف نمیزنم
ران:دو دقه آروم بگیر میخوای همین فرصت هم از دستت بره احمق؟
کوکو:فرصت یه کتک خوردن دیگه؟
کلافه شده بودم از دستش میدونست توی چه وضعیت بدیه ولی بازم با حاضر جوابی هاش مقاومت میکرد
هوففف تا کی میخواد ادامه بده اون از صدمین باری که پسم زد اینم از این که مقاومت میکنه
چاره ی دیگه ای نداشتم باید یکم باهاش خشن تر رفتار میکردم تا به حرفام گوش کنه
نمیخواستم همچین کاری بکنم و بر اون حسم که بهش علاقه داشتم غلبه کنم
(اینو توی فیک پرنسس بونتن خوندم که ران به کوکونوی علاقه داشت)
محکم با دستم موهای مشکی ابریشمیش رو گرفتم تو دستم و تن صدام رو بردم بالاتر
ران:چه مرگته تو میدونی الان تو چه وضعیت کوفتی ای هستی؟ همینم که الان مایکی بهت ۴ روز وقت داده از خدات باشه باکااا
کوکو با تعجب بهم نگاه کرد
کوکو:۴ روز...وقت داده؟ چی میگی درست بگو ببینم یعنی چی؟
ران:دو ساعته میخوام برای پرنسس خانوم توضیح بدم مگه گوش میکنه...الانکه با مایکی صحبت کردم قرار شده که توی این ۴ روزی که بهت وقت میده خودتو بهش اثبات کنی و بگی که سوء تفاهم بوده وگرنه......
کوکو:وگرنه چی ران بگو
ران:اینوپی رو جلوی چشمات....میکشه
یه لحظه کوکو انگار هرچی داشت رو از دست داد برق همیشگی توی چشماش محو شدن دندون هاشو روی هم فشرد و بازم غر زد
کوکو:اگه منو اینوپی از این گنگ مزخرف بریم بیرون چی؟
ران:نمیشه....یا خودتو ثابت میکنی و بعد میری بیرون یا ئم........
_________
۱۰.۱k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.