ای روزگار زورگو...
امشب در غرببانه ترین حالت خود
ودراوج دلتنگی وباچشمانی به اشک الوده شده وازروی سالهاتنهایی درحال رسیدن به این باورهستم که من انسان خوبی نیستم ونبودم وتمام تلاشهایی که برای درست زندگی کردن داشتم بیهوده بوده ،من امشب بانگاهی به گذشته وانهمه رنجهایی که تحمل کردم وزندگی رابرخودسخت گرفتم و چشم بر چه لذتهایی که بستم وچه عیش ها وخوشگذرانی های پیش کش شده وتقدیمی را که برخلاف اصول انسانی ودوستی بودومن احمقانه نادیده گرفتمو گذشتم وچه بسیارازاین دست حماقت هایی که نادیده گرفتمو گمان میکردم راه درستی را برگزیده ام بانگاهی به اطرافم فهمیدم که تمام گذشته ام را چه بیهوده باختم وبایدقبول کنم همه درست میگویند
وانجایی که میگوینداگرادم خوبی بودی که عزیزکرده قلبت ترکت نمیکرد جگرم میسوزدوتسلیم میشوم وباخودمیگویم خداراشکرکه.زمان زیادی نمانده ازعمر ...
هرچه باشی تیزپر گردون شکارت میکند
هرچقدرباشی عزیزایام خوارت میکند
ودراوج دلتنگی وباچشمانی به اشک الوده شده وازروی سالهاتنهایی درحال رسیدن به این باورهستم که من انسان خوبی نیستم ونبودم وتمام تلاشهایی که برای درست زندگی کردن داشتم بیهوده بوده ،من امشب بانگاهی به گذشته وانهمه رنجهایی که تحمل کردم وزندگی رابرخودسخت گرفتم و چشم بر چه لذتهایی که بستم وچه عیش ها وخوشگذرانی های پیش کش شده وتقدیمی را که برخلاف اصول انسانی ودوستی بودومن احمقانه نادیده گرفتمو گذشتم وچه بسیارازاین دست حماقت هایی که نادیده گرفتمو گمان میکردم راه درستی را برگزیده ام بانگاهی به اطرافم فهمیدم که تمام گذشته ام را چه بیهوده باختم وبایدقبول کنم همه درست میگویند
وانجایی که میگوینداگرادم خوبی بودی که عزیزکرده قلبت ترکت نمیکرد جگرم میسوزدوتسلیم میشوم وباخودمیگویم خداراشکرکه.زمان زیادی نمانده ازعمر ...
هرچه باشی تیزپر گردون شکارت میکند
هرچقدرباشی عزیزایام خوارت میکند
۳۷۹
۱۹ آبان ۱۴۰۳