ا/ت : صبح وقتی از خواب بلند شدم دیدم کوک نیست اما داخل یه
ا/ت : صبح وقتی از خواب بلند شدم دیدم کوک نیست اما داخل یه برگه نوشته بود صبح بخیر عزیزم امروز دختر عموم میاد ساعت شیش من از فرودگاه میارمش فعلا عصر میبینمت ) ا/ت: وای خدا الان یونا هم میاد اه از جام بلند شدم خونه رو مرتب کردم و رفتم ناهار آماده کردم و رفتم حموم بعدش هم لباسم رو پوشیدم ( استایلش رو گذاشتم ) بعد ساعت شد شیش و من منتظر بودم و همه چیز رو آماده کرده بودم و زنگ در خورد و من در رو باز کردم کوک: سلام بیبی ( دختر عموی کوک اسمش لیاست ) و بوسم کرد ا/ت : سلام عشقم خوشم اومدی کوک: مرسی بیا تو لیا
لیا : امم سلام ا/ت چند وقته ندیدمت
ا/ت : سلام منم همین طور
یونا: علیک
ا/ت : بیاین سر میز
کوک : عشقم من میرم لباسم رو عوض کنم
ا/ت : باشه عشقم
کوک اومد و ناهار یا همون عصرانه رو خوردیم من اتاق لیا رو نشونش دادم و لیا خوابید و یونا هم رفت خونشون
فردا صبح
(خماریییییی😂👌)
لیا : امم سلام ا/ت چند وقته ندیدمت
ا/ت : سلام منم همین طور
یونا: علیک
ا/ت : بیاین سر میز
کوک : عشقم من میرم لباسم رو عوض کنم
ا/ت : باشه عشقم
کوک اومد و ناهار یا همون عصرانه رو خوردیم من اتاق لیا رو نشونش دادم و لیا خوابید و یونا هم رفت خونشون
فردا صبح
(خماریییییی😂👌)
۵۷.۵k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.