عشق جاودان

عشق جاودان
پارت۸۶
ویو دازای
زدم کنار توقف گاه و به چویا نگاه کردم
لب زد
چویا: اوم بابایی من ناناعات شده (بچگونه)
کنارش زدم و به سمت تخت رفتم لب زدم دازای: میخام لباس عوض کن
چویا: دازای لطفا این کارو نکن
دازای:‌چکار میکنم مگه
چویا: این بی محلی ها از طرف تو برام دردناکه(گریه)

نتونستم گریه شو ببینم و اونو تو بغل خودم کشیدم لب زدم
دازای: هیس گریه کنم پسرکم
چویا: بیا بریم بخوابیم میخام بغلت کنم‌
دازای: باشه کوچولو(حسود خودتونین)
چویا رو به بغل کشیدم و روی تخت دراز کشید و من رو به روی چویا لباسمو عوض کردم
چویا: اوم حالا بیا بگلم کن بابایی(بچگونه)
رفتم بغلش کردم گذاشتمش روی تخت و خودمم خوابیدم
شروع کرد به بوسیدنم
منم همراهمیش کردم و دستم پیش روی
کرد به زیر لباسش
و بعد شروع کرد به بیرون اوردن لباسم
کاملا بی لباس شده بودم لباس های چویا رو بیرون اوردم
(نمیخاین که گزارش شیم)
****

ویو چویا
با دل درد زیادی از خواب بیدار شدم برهنه بودم دازای هم همین طور یکم شیطونی هم خوبه دیگع داد زدم
چویا: دازایییییی(داد)
از خواب پرید نگران داد زد
دازای: چیشدعععععع
دیدگاه ها (۱۲)

تولد کوکی مون مبارککککک❤✨🌙🌙🌙🌙✨

عشق جاودانپارت ۸۷چویا: هیچی فقط میخواستم بیدارت کنمدازای: آخ...

عشق جاودان پارت۸۵ویو دازای دیگه از این حجم کیوت بودن رو نمیت...

عشق جاودان پارت ۸۴ ویو‌چویا در اتاق رو بستم و تصمیم گرفتم یک...

قهوه تلخپارت ۵۶شاعت شیش شده بود بشدت گرسنه بودم ترجیح دادم ب...

قهوه تلخ پارت۵۱ویو دازای قطره اشکی از گوشه چشمم ریخت ناخوداگ...

قهوه تلخویو چویا تقریبا رسیده بودیم نگاهم به چشمه وسط جنگل خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط