شاهنامه ۱۲۶ هرمزد
#شاهنامه #۱۲۶ #هرمزد
پادشاهی هرمزد دوازده سال بود ابتدا به نیکی رفتارکرد اما بعد ازمدتی بدکردار شد روزی سپاه ساوه به ایران حمله کردن شاه با صدهزار سپاهی آماده جنگشد . شاه کمک بهرام چوبین پیروز شد
اما شاه به بهرام توجه نمیکرد وخدماتش رانادیده گرفت روزی بهرام بهسوی دشت رفت و به بیشه پردرختی رسید و با اسبش بهآرامی جلو رفت تا گورخری دید و در پی او روان بودند . بهرام از اسب پیاده شد و افسار اسبش را به ایزدگشسپ داد و خود به دهلیز کاخ رفت و زنی زیبا و تاجدار دید که بر تخت نشسته است و زن به بهرام گفت : تو سالار ایران و توران هستی و تخت و تاج ایران از آن توست ، برو و بازور آن را بگیر .
بهرام ازآنجا بیرون آمد دگرگونشده بود روز بعد بهرام بر تخت زرین و دیبای نشست و تاج پادشاهی بر سر گذاشت پس . ایزدگشسپ و خرادبرزین فرار کردن تا و نزد شاه بروند خرادبرزین به نزد هرمزد رسید و ماجرا را موبهمو تعریف کرد . شاه موبد را فراخواند و مشورت کرد
موبد گفت : این گورخر دیوی کاخ و آن زن جادوگر است . اما ناراحتی بهرام از آن جامه و دوکدان بود که برایش فرستادی . شاه از کارش پشیمان شد و دستور داد تا جعبهای پر از خنجرهای شکسته برای بهرام بفرستند . بهرام ، ایرانیان را خبر کرد و گفت : این هدیه شاه است و منظورش این است که این لشکر بیبها است . لشکریان از کار شاه ناراحت شدند. پس بهرام با آنها همپیمان شدو با آنها مشورت کرد تا از نظرشان در مورد جنگ با هرمزد باخبر شود . اما همگی سکوت کردند تا اینکه گردیه خواهر بهرام مخالفت کرد ولی بهرام نپذیرفت وازخاقان چین نیز یاری خواست سپس به ری رهسپار شد و دستور داد تا سکه به نام خسرو زدند وهدایا شاه را به شاه بازپس داد. وگفت که ازاینپس در خدمت او نیست و فرزند شاه خسرو بااینکه کودکی بیش نیست از او سزاوارتر است . با این نامه بهرام میخواست هرمزد مجبور به کشتن خسرو شودوقتی نامه به هرمزد رسید ناراحت شد و بر پسرش بدگمان شد پس به کسی دستور داد تا زهر دهند خسرو شبانه با تعدادی از یارانش فرار کرد و به آذرآبادگان رفت .وقتی خبر به شهرهای مختلف ایران رسید دلیران و بزرگان بهسوی او روانه شدند دائیهای خسرو را به بند کشید سپس شاه سپاهی آماده جنگ بهرام کرد
سردار سپاه توسط بهرام کشت شد س سوارانی که با سردار سپاه آمده بودند متفرق شدند و عدهای به بهرام گرویدند و عدهای هم نزد خسرو بعضی هم به نزد هرمزد برگشتند . بدینسان خبرها به اطراف پراکنده شد. برخی از بزرگان ضد هرمزد قیام کردند و سپاه هم از آنها حمایت کرد . پس تاج از سر شاه برداشتند و از تخت سرنگونش کردند
@hakimtoosi
پادشاهی هرمزد دوازده سال بود ابتدا به نیکی رفتارکرد اما بعد ازمدتی بدکردار شد روزی سپاه ساوه به ایران حمله کردن شاه با صدهزار سپاهی آماده جنگشد . شاه کمک بهرام چوبین پیروز شد
اما شاه به بهرام توجه نمیکرد وخدماتش رانادیده گرفت روزی بهرام بهسوی دشت رفت و به بیشه پردرختی رسید و با اسبش بهآرامی جلو رفت تا گورخری دید و در پی او روان بودند . بهرام از اسب پیاده شد و افسار اسبش را به ایزدگشسپ داد و خود به دهلیز کاخ رفت و زنی زیبا و تاجدار دید که بر تخت نشسته است و زن به بهرام گفت : تو سالار ایران و توران هستی و تخت و تاج ایران از آن توست ، برو و بازور آن را بگیر .
بهرام ازآنجا بیرون آمد دگرگونشده بود روز بعد بهرام بر تخت زرین و دیبای نشست و تاج پادشاهی بر سر گذاشت پس . ایزدگشسپ و خرادبرزین فرار کردن تا و نزد شاه بروند خرادبرزین به نزد هرمزد رسید و ماجرا را موبهمو تعریف کرد . شاه موبد را فراخواند و مشورت کرد
موبد گفت : این گورخر دیوی کاخ و آن زن جادوگر است . اما ناراحتی بهرام از آن جامه و دوکدان بود که برایش فرستادی . شاه از کارش پشیمان شد و دستور داد تا جعبهای پر از خنجرهای شکسته برای بهرام بفرستند . بهرام ، ایرانیان را خبر کرد و گفت : این هدیه شاه است و منظورش این است که این لشکر بیبها است . لشکریان از کار شاه ناراحت شدند. پس بهرام با آنها همپیمان شدو با آنها مشورت کرد تا از نظرشان در مورد جنگ با هرمزد باخبر شود . اما همگی سکوت کردند تا اینکه گردیه خواهر بهرام مخالفت کرد ولی بهرام نپذیرفت وازخاقان چین نیز یاری خواست سپس به ری رهسپار شد و دستور داد تا سکه به نام خسرو زدند وهدایا شاه را به شاه بازپس داد. وگفت که ازاینپس در خدمت او نیست و فرزند شاه خسرو بااینکه کودکی بیش نیست از او سزاوارتر است . با این نامه بهرام میخواست هرمزد مجبور به کشتن خسرو شودوقتی نامه به هرمزد رسید ناراحت شد و بر پسرش بدگمان شد پس به کسی دستور داد تا زهر دهند خسرو شبانه با تعدادی از یارانش فرار کرد و به آذرآبادگان رفت .وقتی خبر به شهرهای مختلف ایران رسید دلیران و بزرگان بهسوی او روانه شدند دائیهای خسرو را به بند کشید سپس شاه سپاهی آماده جنگ بهرام کرد
سردار سپاه توسط بهرام کشت شد س سوارانی که با سردار سپاه آمده بودند متفرق شدند و عدهای به بهرام گرویدند و عدهای هم نزد خسرو بعضی هم به نزد هرمزد برگشتند . بدینسان خبرها به اطراف پراکنده شد. برخی از بزرگان ضد هرمزد قیام کردند و سپاه هم از آنها حمایت کرد . پس تاج از سر شاه برداشتند و از تخت سرنگونش کردند
@hakimtoosi
۱۶.۰k
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.