خانه پدربزرگ را دوست داشتم
خانه پدربزرگ را دوست داشتم
ظهر که میشد بوی غذا تمام اتاق را پر می کرد.
آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن می شد
و طعم غذا را دلچسب تر می کرد.
کاش آن وقتها هیچ وقت تمام نمی شد...
.
.
ظهر که میشد بوی غذا تمام اتاق را پر می کرد.
آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن می شد
و طعم غذا را دلچسب تر می کرد.
کاش آن وقتها هیچ وقت تمام نمی شد...
.
.
- ۲.۴k
- ۱۲ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط