کاش هنوز نه سالم بود سرم روی زانوی مادربزرگ بود که داشت

کاش هنوز نه سالم بود . سرم روی زانوی مادربزرگ بود که داشت برای همه نوه ها که در پشت بام میخوابیدیم آن شب ها ، قصه تعریف میکرد تا ما به خواب برویم . سقف آسمان چقدر پرستاره بود و هر کداممان برای خودمان یکی را انتخاب میکردیم . بوی گل مریم در هوا میپیچید . پدربزرگ کمی آنطرف تر روی تختش صدای خر و پفش می آمد . من از صدای ماشین هایی که در خیابان رد می شدند مدل آن ها را حدس میزدم و نام هیچکدامشان را هم نمیدانستم . صدای سیاوش قمیشی روی کاست مَکسل ضبط شده بود و پخش میشد . روی سکوی کنار پنجره همه شب جای منه . صبح همان روز دندانم افتاده بود و زبانم را مدام در جای خالی اش فرو میکردم و فقط غصه اینکه چرا یک چیزی سر جایش نیست را میخوردم . آخر دندانم قشنگ بود و دوستش داشتم ، پس آن را مخفیانه نگه داشتم . دست آخر مادر بزرگ میگفت : بخواب همه خوابشون برده . میدونی ساعت چنده ؟ بعد مچ دستم را گاز میگرفتم و میگفتم : بیا اینم ساعت . و من خیره به جای دندان هایم روی مچ دستم کم کم به خواب میرفتم ...

#علی_والی
دیدگاه ها (۰)

یک روز نسبتاً معمولی بود که نوتیفیکیشن ِB joined telegramرا ...

هر آدمی برای خودش قصه ای دارد !آدم ها کم هستند به مثنوی ِ هف...

فکر نمی‌کردی گیر آن چشم‌ها بیفتی. یعنی خیالت راحت بود که قلب...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

{ 𝐵𝑒𝓉𝓌𝑒𝑒𝓃 𝓉𝑜𝓌 𝓈𝓅𝒶𝒸𝑒𝓈 }𝒫𝒶𝓇𝓉  ¹²..هر لحظه احساس میکردم که الان...

part 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط