بهم گفت تو که انقدر تو عشق و عاشقی خوب مشاوره میدی خودت

بهم گفت تو که انقدر تو عشق و عاشقی خوب مشاوره میدی ، خودت تا حالا کسی رو دوست داشتی؟ گفتم چجور دوست داشتنی؟ گفت اینکه خنده ش از تو ذهنت پاک نشه.
اینکه وقتی می بینیش دست و پات رو گم کنی. اینکه وقتی تو زندگیت نباشه هیچ بودنی به چشم نیاد.
تو چشماش نگاه کردم و لبخند زدم.
بعد از چند لحظه زد زیر خنده و گفت چه سوالی پرسیدما... آخه توام مگه احساس داری دیکتاتور ... قهوه ت رو بخور.
شروع کردم به هم زدن قهوه ی بدون شکر!
اون نمی دونست خنده ش خیلی وقته از ذهنم پاک نمیشه.
نمی دونست دست و پا که هیچی ، وقتی می بینمش همه ی وجودم رو گم می کنم.نمی دونست چون تو زندگیم نیست هیچ‌ بودنی رو نمی‌ بینم.
دیدگاه ها (۱)

هر آهنگے ڪہ گوش میدهمبہ هر زبانے ڪہ باشدبغضم را میشڪندنمے دا...

گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنتغرق محال می شوم ، خام دوباره ...

‌سالها گذشته...و من در یڪ عصر دلتنگبا فنجانی در دست،غرق در آ...

‌ببین!ویران شده‌امبر باد رفته‌اماز پای تا به سر غرق در عشق ش...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

کپشن مهمه ✨عزیزای دلم اون پست قبلی که در مورد گم شدن حامی بو...

دیالوگ از یه سریال :) اگه ما هرگز همو ملاقات نمی کردیم ، عاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط