امروز یه چیزی داشتم میخوندم که اتفاقی به یه فعل آلمانی رس
امروز یه چیزی داشتم میخوندم که اتفاقی به یه فعل آلمانی رسیدم و معنیش رو نگاه کردم:
Abgehen:
دست کشیدن از چیزی، کنده شدن، ترک کردن، راه افتادن، دورشدن، سپری شدن عمر.
ترتیب معانیش تو لغت نامه خودش یه داستان شده ؛ یه داستان کوتاه اما طولانی . . . :)
Abgehen:
دست کشیدن از چیزی، کنده شدن، ترک کردن، راه افتادن، دورشدن، سپری شدن عمر.
ترتیب معانیش تو لغت نامه خودش یه داستان شده ؛ یه داستان کوتاه اما طولانی . . . :)
۱۳.۹k
۲۱ مهر ۱۴۰۱