My dear criminal P9
My_dear_criminal P9
-خب فراموشی گرفتم...بویاییمو که از دست ندادم...احساس کردم بوی آشناییه
+آهان....چیزه یوجین شام حاضره؟
@بله خانوم
____
-چه خبرته چرا انقد میخوری
+به تو چه...وا...سرت تو غذای خودت باشه
@(یواشکی)خانوم هر وقت احساسی میشن زیاد میخورن
+یاااا چرا میگی
@ببخشید
-خب چیه مگه... تو که شجرمو فهمیدی
+اون قضیه فرق میکنه
-چه فرقی
@ببخشیدا ولی خیلی شبیه تام و جری هستین
-+اصلا هم شبیه نیستیم
@(با خنده)اوکی من غذا اینجارو جمع کنم
@راستی خانوم به ایمیلتون یه اکانت ناشناس پیام داد
+خب...چی گفته
@تهدید بود
+از طرفه کی
@اسمش یادم رفت...اسم زن بود...جیسو نه جیسو نبود(به ولله بلینکم) جو...ج داشت
-جوکیونگ؟!
@آره دقیقا
@ولی شما از کجا میدونستید؟
+سوال خوبی بود
- خب تا جایی که میدونم قاتل مامان بابامه
+چیی.... خاله سوآ رو کشتن؟!!
-آره...
+بعد تو انتقام نگرفتی؟!
-خب...یهو نمیشه که لقمه بزرگ بذارم تو دهنم ...اونوقت مثل تو برام شایعه درست میشد
+وای پسر تو واقعا مغز تو کلت نیست تو چطور مافیایی هستی
-حالا ول کن...آدم خطرناکیه حالا حالاها نمیشه شکستش داد هر کی سر راهش قرار بگیره میکشه
-مثل پدرم
+الان این وسط یه سوال پیش میاد...چرا مادرت رو کشته....
-نمیدونم اونو ننوشته بود
+از کجا بفهمیم حالا
-فکر کنم میدونم از کجا میتونیم بفهمیم
+از کجا؟
-وقتی داشتم اتاق قبلیمو میگشتم یه اتاق مخفی پیدا کردم
+چیییی.....چرا بهم نگفته بود...چیز نگفته بودی
-اگه یادم بود به سوالت جواب میدادم...حالا اونجا روی دیوارا یه سری چیزا نوشته بودم
+بریم به منم نشون بده بلکه فهمیدیم چرا مادرتو کشته و چرا پیام تهدید برای من فرستاده
____
+واو.....چجوری اینو مخفی نگه داشتی ...
-نمیدونم
+وای دیوارو....اطلاع بابام،مامانم....جوکیونگ.....
یه لحظه چرا اینارو باید کنار هم بنویسی پس یه رابطه ای بین مامانم و بابام و جوکیونگ هست....عه لپ تاپت خیلی دنبالش گشتم
-دست نزن
+چرا اونوقت
-چون مال منه
+این یکی چی
-اونو هر کاری کردم نتونستم باز کنم
+چون رمزشو من گذاشتم
-چرا اونوقت ؟
+چون لپ تاپ مشترک من و تو بود...تو این به عالمه اطلاعات هست...پیداش نمیکردم...نگو اینجا قایمش کردی(یه مشت به بازی جونگکوک زد)
-آخ...خب حالا رمزش چیه؟
+اسم منه
-خب بازش کن
+بیا...واستا این فولدر نبود...نوشته مهم
-بزا ببینم چیه
+فیلمه....تویی که
-دارم میبینیم
+بزن پخش کنه
«-خب این فیلمو میگیرم تا یه چیزایی رو روشن کنم...این فیلمو اگه داری میبینی یعنی تونستی اتاق مخفی منو پیدا کنی تبریک میگم عشقم....بگذریم بریم سر اصل مطلب چون وقت نداریم...من یه کاری کردم که راه برگشت ندارم.من کشتی که مال جوکیونگ بود و توش پر جنس بود رو منفجر کردم....و راه فرار ندارم و به زودی کشته میشم...ا.ت پدرت با جوکیونگ رابطه داره...و هیچی بد تر از این نمیشه...پدرت از یه طرف میخواد تو رو بکشه و جوکیونگ از یه طرف میخواد منو بکشه....اگر باند خودت رو زده باشی با این اطلاعاتی که بهت میگم راحت میتونی جوکیونگ رو شکست بدی البته احساساتت نباید کورت کنن........»
-وای... اینا دیگه چی بودن
+با اینا کار ندارم اینکه چطور اینارم فهمیدی...واستا...نکنه از طریق مامانم....
-احتمالا
+ولی چرا باید منو تهدید کنه
-ببینم تو کاریش نداشتی؟
+نه...
-مطمئن؟
+بابامو کشتم...
-چی....خب دیوونه تهدیداش برا همونه
+خب چرا بعد صد سال یادش افتاده
-چون منو پیدا کردی
+چی
-باید یه سر برم دفتر
+بزا منم بیام
ویو ا.ت:
لباسای بیرونمو پوشیدم و اومدم بیرون تا به یوجین بگم دارم میرم بیرون که یوجین رو دیدم که افتاده زمین و از قلبش شلیک شده....
+ هااااااا یوجینااااااا
+یوجیناااااا.....نهههههههه
+جونگکوک زنگ بزن اورژانس....نبضش نمیزنههه نه یوجینا دووم بیار
-ا.ت ...آروم باش....ا.ت( با داد)
+چجوری آروم باشم...تنها کسی که بهش اطمینان داشتم مردههه میفهمی(با گریه)
-ایمیل اومد برام....نوشته این تازه شروع بازیه....
+عوضییییی...میکشمش...نه یوجینا نههه(با گریه)
-الو هوانگ به این آدرس چند نفرو بفرس کار دارم
∆چشم
_
-بچه ها این جنازه رو جمع کنید و اینجاعارو تمیز کنید بعد جنازه رو خاک کنید...بعدش برگردید شرکت
-ا.ت بیا بریم
+نمیشه
-ا.ت تو یه مافیایی باید عادت داشته باشی به اینا
+باشه
____
-هوانگ من اومدم
∆سلام قربان
-خب .... خبرا؟
∆اسناد بایگانی بعضیاش نابود شدن هنوز نتونستیم پیدا کنیم
-سیستمارو چک کن احتمالا حک شدیم...بعدش بایگانی دیگه کسی حق نداره بره و درشو قفل میکنید و یه نفر رو مسئول اونجا میذاری...بعد بررسی کن ببین چیا گم شدن لیست کن بیار برام بعد برا خانوم لیلیت و من یه قهوه بیار
∆چشم قربان
-خب فراموشی گرفتم...بویاییمو که از دست ندادم...احساس کردم بوی آشناییه
+آهان....چیزه یوجین شام حاضره؟
@بله خانوم
____
-چه خبرته چرا انقد میخوری
+به تو چه...وا...سرت تو غذای خودت باشه
@(یواشکی)خانوم هر وقت احساسی میشن زیاد میخورن
+یاااا چرا میگی
@ببخشید
-خب چیه مگه... تو که شجرمو فهمیدی
+اون قضیه فرق میکنه
-چه فرقی
@ببخشیدا ولی خیلی شبیه تام و جری هستین
-+اصلا هم شبیه نیستیم
@(با خنده)اوکی من غذا اینجارو جمع کنم
@راستی خانوم به ایمیلتون یه اکانت ناشناس پیام داد
+خب...چی گفته
@تهدید بود
+از طرفه کی
@اسمش یادم رفت...اسم زن بود...جیسو نه جیسو نبود(به ولله بلینکم) جو...ج داشت
-جوکیونگ؟!
@آره دقیقا
@ولی شما از کجا میدونستید؟
+سوال خوبی بود
- خب تا جایی که میدونم قاتل مامان بابامه
+چیی.... خاله سوآ رو کشتن؟!!
-آره...
+بعد تو انتقام نگرفتی؟!
-خب...یهو نمیشه که لقمه بزرگ بذارم تو دهنم ...اونوقت مثل تو برام شایعه درست میشد
+وای پسر تو واقعا مغز تو کلت نیست تو چطور مافیایی هستی
-حالا ول کن...آدم خطرناکیه حالا حالاها نمیشه شکستش داد هر کی سر راهش قرار بگیره میکشه
-مثل پدرم
+الان این وسط یه سوال پیش میاد...چرا مادرت رو کشته....
-نمیدونم اونو ننوشته بود
+از کجا بفهمیم حالا
-فکر کنم میدونم از کجا میتونیم بفهمیم
+از کجا؟
-وقتی داشتم اتاق قبلیمو میگشتم یه اتاق مخفی پیدا کردم
+چیییی.....چرا بهم نگفته بود...چیز نگفته بودی
-اگه یادم بود به سوالت جواب میدادم...حالا اونجا روی دیوارا یه سری چیزا نوشته بودم
+بریم به منم نشون بده بلکه فهمیدیم چرا مادرتو کشته و چرا پیام تهدید برای من فرستاده
____
+واو.....چجوری اینو مخفی نگه داشتی ...
-نمیدونم
+وای دیوارو....اطلاع بابام،مامانم....جوکیونگ.....
یه لحظه چرا اینارو باید کنار هم بنویسی پس یه رابطه ای بین مامانم و بابام و جوکیونگ هست....عه لپ تاپت خیلی دنبالش گشتم
-دست نزن
+چرا اونوقت
-چون مال منه
+این یکی چی
-اونو هر کاری کردم نتونستم باز کنم
+چون رمزشو من گذاشتم
-چرا اونوقت ؟
+چون لپ تاپ مشترک من و تو بود...تو این به عالمه اطلاعات هست...پیداش نمیکردم...نگو اینجا قایمش کردی(یه مشت به بازی جونگکوک زد)
-آخ...خب حالا رمزش چیه؟
+اسم منه
-خب بازش کن
+بیا...واستا این فولدر نبود...نوشته مهم
-بزا ببینم چیه
+فیلمه....تویی که
-دارم میبینیم
+بزن پخش کنه
«-خب این فیلمو میگیرم تا یه چیزایی رو روشن کنم...این فیلمو اگه داری میبینی یعنی تونستی اتاق مخفی منو پیدا کنی تبریک میگم عشقم....بگذریم بریم سر اصل مطلب چون وقت نداریم...من یه کاری کردم که راه برگشت ندارم.من کشتی که مال جوکیونگ بود و توش پر جنس بود رو منفجر کردم....و راه فرار ندارم و به زودی کشته میشم...ا.ت پدرت با جوکیونگ رابطه داره...و هیچی بد تر از این نمیشه...پدرت از یه طرف میخواد تو رو بکشه و جوکیونگ از یه طرف میخواد منو بکشه....اگر باند خودت رو زده باشی با این اطلاعاتی که بهت میگم راحت میتونی جوکیونگ رو شکست بدی البته احساساتت نباید کورت کنن........»
-وای... اینا دیگه چی بودن
+با اینا کار ندارم اینکه چطور اینارم فهمیدی...واستا...نکنه از طریق مامانم....
-احتمالا
+ولی چرا باید منو تهدید کنه
-ببینم تو کاریش نداشتی؟
+نه...
-مطمئن؟
+بابامو کشتم...
-چی....خب دیوونه تهدیداش برا همونه
+خب چرا بعد صد سال یادش افتاده
-چون منو پیدا کردی
+چی
-باید یه سر برم دفتر
+بزا منم بیام
ویو ا.ت:
لباسای بیرونمو پوشیدم و اومدم بیرون تا به یوجین بگم دارم میرم بیرون که یوجین رو دیدم که افتاده زمین و از قلبش شلیک شده....
+ هااااااا یوجینااااااا
+یوجیناااااا.....نهههههههه
+جونگکوک زنگ بزن اورژانس....نبضش نمیزنههه نه یوجینا دووم بیار
-ا.ت ...آروم باش....ا.ت( با داد)
+چجوری آروم باشم...تنها کسی که بهش اطمینان داشتم مردههه میفهمی(با گریه)
-ایمیل اومد برام....نوشته این تازه شروع بازیه....
+عوضییییی...میکشمش...نه یوجینا نههه(با گریه)
-الو هوانگ به این آدرس چند نفرو بفرس کار دارم
∆چشم
_
-بچه ها این جنازه رو جمع کنید و اینجاعارو تمیز کنید بعد جنازه رو خاک کنید...بعدش برگردید شرکت
-ا.ت بیا بریم
+نمیشه
-ا.ت تو یه مافیایی باید عادت داشته باشی به اینا
+باشه
____
-هوانگ من اومدم
∆سلام قربان
-خب .... خبرا؟
∆اسناد بایگانی بعضیاش نابود شدن هنوز نتونستیم پیدا کنیم
-سیستمارو چک کن احتمالا حک شدیم...بعدش بایگانی دیگه کسی حق نداره بره و درشو قفل میکنید و یه نفر رو مسئول اونجا میذاری...بعد بررسی کن ببین چیا گم شدن لیست کن بیار برام بعد برا خانوم لیلیت و من یه قهوه بیار
∆چشم قربان
۱۴.۳k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.