دلنوشته

#دلنوشته

می نویسم
واسه تو.....
واسه تو که نیستی و نمی خونی
ولی می دونم که از حال و روزم باخبری

می خوام بگم از اون روزا.....
ازاون روز آشنایی
ازهمون اول اولش

ازروزیکه توحیاط خونمون دیدمت
اومده بودی کمک واسه سفره نذری نن جون

همونجا بود که نگاهمون به هم گره خورد
نفهمیدیم یهو چیشدکه بدون شب بخیر گفتن خوابمون نمیبرد
همیشه من به اصرارتو باید زودتر می خوابیدم چون میگفتی محمد بخاب صبح باید بری سرکار
چه صبحهایی که به عشق صبح بخیر گفتنات بیدارمی شدم
کارم شده بود بیام در خونتون و تو ازپنجره بدرقم کنی

دیدارهای یواشکیمون
بیرون رفتنامون
خریدرفتنامون
قهرو آشتیا
خوشی ها و ناراحتی ها
..................

حالا چی مونده برامون
همه اوناشد خاطره

خاطراتی که داره عذابم میده وزندگیم شده خواب و خیال اون روزااااااااااا

قلبی که یه روز خونه مهرت بود حالا تو آتیش خاطراتت داره میسوزه

دردهایی که دارم مگه با پست گذاشتن آروم میشه
دردهایی که حتی نمیتونم جار بزنم
چطور تو ماشین اهنگی روگوش بدم که باتو گوش نکرده باشم


درحالیکه صندلی کناریم
که جای تو بود الان خالیه
خالی
خالی
خالی
.............

#محمدبیباک
۲۳/۸/۹۵
دیدگاه ها (۶۹۴)

روز پسر مبارک 👏 🎂 👏 امروز تو تقویم هخامنشی روز پسره ،،،ﺭﻭﺯ ﭘ...

#مثلا_طنز.عکسِ پروفایل چیز جالبی ستنشسته ای و با یک نفر داری...

من یه پسرم همون پسری ک مغرور بود پر از غرور همون پسری ک ببخش...

من زنانگی هایم را نمی خواهم!من موهای بلندم را نمی خواهم!من ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط