بی مقدمه میگویم:
بی مقدمه میگویم:
اورا دوست میداشت ولی نمیتوانست بروزش دهد چون معشوقش کس دیگری را در نظر داشت و از احساس فرد عاشق بی خبر بود..
حتی اگر خبردار هم میشد چه سودی داشت؟
او احساسش را پنهان میکرد و از گفتن حسش هراس داشت..!
و باید تا انتهای عمرش این راز را دفن میکرد..
و اما از نظر من اگر داستان اینگونه پیش میرفت بهتر بود:
پسر دختر را دوست میداشت و فکر میکرد دختر کس دیگری را در نظر دارد..
ترس داشت ولی نتوانست این راز را نگه دارد و با معشوقش در میان گذاشت..
منتظر رفتاری خشن از سمت دختر بود چون میدانست کس دیگری را دوست دارد..
ولی برخلاف تصورات او دختر هم به جز او به کس دیگری نمیاندیشید
فردی که دختر دوست میداشت همان پسر بود!
_از گفتن حس خود نترسید..شاید همانی که دوستش دارید نیز دلباخته شما باشد..!
البته همه عشق ها را هم به همین سادگی باور نکنید.
«من نوشت»
* مزخرفاتِ 'ر.کاف'
اورا دوست میداشت ولی نمیتوانست بروزش دهد چون معشوقش کس دیگری را در نظر داشت و از احساس فرد عاشق بی خبر بود..
حتی اگر خبردار هم میشد چه سودی داشت؟
او احساسش را پنهان میکرد و از گفتن حسش هراس داشت..!
و باید تا انتهای عمرش این راز را دفن میکرد..
و اما از نظر من اگر داستان اینگونه پیش میرفت بهتر بود:
پسر دختر را دوست میداشت و فکر میکرد دختر کس دیگری را در نظر دارد..
ترس داشت ولی نتوانست این راز را نگه دارد و با معشوقش در میان گذاشت..
منتظر رفتاری خشن از سمت دختر بود چون میدانست کس دیگری را دوست دارد..
ولی برخلاف تصورات او دختر هم به جز او به کس دیگری نمیاندیشید
فردی که دختر دوست میداشت همان پسر بود!
_از گفتن حس خود نترسید..شاید همانی که دوستش دارید نیز دلباخته شما باشد..!
البته همه عشق ها را هم به همین سادگی باور نکنید.
«من نوشت»
* مزخرفاتِ 'ر.کاف'
۱۲.۱k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.