چه چیزی باعث شده از هدفت دوربشی

چه چیزی باعث شده از هدفت دوربشی

بچه که بودم، وقتی از مدرسه به خونه می اومدم، یک راست
به آشپزخونه می رفتم و از حال و هوا و چگونگی غذا خبردار می شدم. گاهی مادرم می گفت: نهار برنج و خورشت داریم اما الان آماده نیست و نیم ساعت دیگه آماده میشه.

وقتی به شعله ی گاز زیر قابلمه ها نگاه می کردم، می دیدم بسیار کمه و مادرم تا امکان داشته، گاز رو کم کرده. من که خیلی گرسنه بودم برای اینکه غذا زودتر آماده بشه و دلی از عزا دربیارم، شعله ی گاز رو تا اونجایی که می شد زیاد می کردم. اما مادرم، اونا رو دوباره کم می کرد و می گفت باید خورشت به آرومی جا بیفته و برنج به آرومی دم بکشه. خلاصه به هر شکلی که بود سر خودم رو گرم می کردم و منتظر می موندم تا غذا آماده بشه.

اون موقع ها، هیچ وقت به این فکر نمی کردم که تمام خوشمزگی غذای مادر، به همین صبوری و شعله ی کم گاز بستگی داره. اگه من شعله های گاز رو زیاد می کردم، آب خورشت تموم می شد و برنج ها ته می گرفت و می سوخت. در واقع مادرم به من یاد می داد که رمز موفقیت، آهستگی و پیوستگی است. شعله ی گاز اگرچه کم بود اما یک ساعتی پیوسته روشن بود. اتفاقاً مادرم مدام به غذا سر می زد و مراقب بود که یک وقت زیر اون خاموش نشه و پیوستگی حرارت اون از بین نره.
سید مجتبی حورایی
دیدگاه ها (۱)

به انتظار نبودی .....

چرا رفتی، چرا؟ من بی قرارم به سر، سودای آغوش تو دارم نگفتی م...

خودرا اگه چه سخت نگه داری از گناه

غزل من خسته ام آیا توهم خسته ای شبیه من

کاش لراتون مهم بودم

خسته از سرکار برگشتم خونه . .مشغول خوردن شام بودم که داداشم ...

ببخشید بچه ها یادم میرفت اینجا هم پست بزارم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط