عشق
عشق
گاه چون ماری در دل میخزد
و زهر خود را آرام در آن میریزد
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هر پنجرهات کز میکند
و خرده نان برمی چیند
گاه از درون گلی خواب آلود بیرون میجهد
و چون شبنمی بر گلبرگ آن میدرخشد
و گاه حیله گرانه تو را
از آنچه شاد است و آرام
دور میکند
گاه در آرشهی ویولونی مینشیند
و درنغمه ی غمگین آن هق هق میکند
و گاه زمانی که حتی نمیخواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش میکند.
گاه چون ماری در دل میخزد
و زهر خود را آرام در آن میریزد
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هر پنجرهات کز میکند
و خرده نان برمی چیند
گاه از درون گلی خواب آلود بیرون میجهد
و چون شبنمی بر گلبرگ آن میدرخشد
و گاه حیله گرانه تو را
از آنچه شاد است و آرام
دور میکند
گاه در آرشهی ویولونی مینشیند
و درنغمه ی غمگین آن هق هق میکند
و گاه زمانی که حتی نمیخواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش میکند.
۴۵۳
۱۱ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.