سلام من کیم ا/ت هستم ۱۹ سالمه پدرم چند سال پیش فوت کرد
سلام من کیم ا/ت هستم ۱۹ سالمه پدرم چند سال پیش فوت کرد و مادرم با یکی دیگه ازدواج کرد اما از وقتی که مادرم دوباره ازدواج کرده زندگیم خیلی سخت شده. مادر و نا پدریم فقط به برادر بزرگم اهمیت میدن.
تو کل دنیا فقط برادرم جونگ سوک و بهترین دوستم سوجون رو دارم اون دوتا همیشه هوای منو داشتن سوجونم با اینکه پسره و من دختر اما خیلی باهم کنار میایم و با هم جوریم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح با صدای داداشم بیدار شدم
جونگ سوک: هی بیدار شو امروز روز اول دانشگاهته
ا/ت: اههه بزار بخوابم
جونگ سوک: بیدار شو تو که نمیخوای روز اولی
دیر برسی
ا/ت: اییشش باشه پا میشم
بلند شدمو رفتم دست و صورتمو شستم یه لباس ساده پوشیدم رفتم پایین (عکس لباسو پست بعد میزارم) مامانم و پدر خوندم خونه نبودن
(اسم پدر خوندش سه بین)
ا/ت: این سه بینم هیچ وقت خونه نیست
جونگ سوک: اره چه کنیم دیگه
ا/ت ویو*
صبحونه نخوردم وسایلمو برداشتم از جونگ سوک
خداحافظی کردم و رفتم تو راه شیر کاکائو خریدمو تا برسم دانشگاه خوردم
قبل از اینکه برم تو زنگ زدم سوجون ببینم کجاست
مکالمه ا/ت و سوجون
ا/ت: الو
سوجون: بله
ا/ت: کجایی؟
سوجون: نزدیک دانشگاهم دو سه دقیقه دیگه میرسم
ا/ت: خب پس صبر می کنم بیای با هم بریم
سوجون: باشه، خداحافظ
ا/ت: خدافظ
سوجون رسید باهم رفتیم دفتر اونجا خودمونو معرفی کنیم بعد کلاس مونو نشون مون دادن و رفتیم یه جای خالی کنار هم نشستیم برای روز اول روز خوبی بود
بعد از اینکه رفتم خونه سر میز ناهار نشسته بودیم که مادرم رو به من گفت...
ادامه دارد...
فیک اولمه میدونم بد شده به روم نیارین 😅🤐🤫
تو کل دنیا فقط برادرم جونگ سوک و بهترین دوستم سوجون رو دارم اون دوتا همیشه هوای منو داشتن سوجونم با اینکه پسره و من دختر اما خیلی باهم کنار میایم و با هم جوریم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح با صدای داداشم بیدار شدم
جونگ سوک: هی بیدار شو امروز روز اول دانشگاهته
ا/ت: اههه بزار بخوابم
جونگ سوک: بیدار شو تو که نمیخوای روز اولی
دیر برسی
ا/ت: اییشش باشه پا میشم
بلند شدمو رفتم دست و صورتمو شستم یه لباس ساده پوشیدم رفتم پایین (عکس لباسو پست بعد میزارم) مامانم و پدر خوندم خونه نبودن
(اسم پدر خوندش سه بین)
ا/ت: این سه بینم هیچ وقت خونه نیست
جونگ سوک: اره چه کنیم دیگه
ا/ت ویو*
صبحونه نخوردم وسایلمو برداشتم از جونگ سوک
خداحافظی کردم و رفتم تو راه شیر کاکائو خریدمو تا برسم دانشگاه خوردم
قبل از اینکه برم تو زنگ زدم سوجون ببینم کجاست
مکالمه ا/ت و سوجون
ا/ت: الو
سوجون: بله
ا/ت: کجایی؟
سوجون: نزدیک دانشگاهم دو سه دقیقه دیگه میرسم
ا/ت: خب پس صبر می کنم بیای با هم بریم
سوجون: باشه، خداحافظ
ا/ت: خدافظ
سوجون رسید باهم رفتیم دفتر اونجا خودمونو معرفی کنیم بعد کلاس مونو نشون مون دادن و رفتیم یه جای خالی کنار هم نشستیم برای روز اول روز خوبی بود
بعد از اینکه رفتم خونه سر میز ناهار نشسته بودیم که مادرم رو به من گفت...
ادامه دارد...
فیک اولمه میدونم بد شده به روم نیارین 😅🤐🤫
۳۴.۷k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.