دلنوشته های یهویی

دلنوشته های یهویی...
چمدان خیالمان پراست از خواستن های نیمه کاره آرزوهای خام...حرف های کال
دست ودلمان بکارنمی رود
هی غر می‌زنیم و زبانمان درازتر از همیشه گلایه ها را برسر زمین و زمان می‌کوبد
کاش گاهی سراغ چمدان خاک گرفته ای برویم که لبریز شده از تیرگی وغبار.
دستی بکشیم بر روی آرزوهای قَلم گرفته....
دور ریختنی ها را به دست باد بسپاریم و خواستننی ها را از نو بنویسیم
"من می توانم" را فریاد بزنیم تا بر جانمان بنشیند
نه شاهزاده ای براسب سپید در راه است ونه ما آن سیندرلای قصه هاییم که لنگه کفشَش درقصر جا مانده.
شکرویان

#خاص
دیدگاه ها (۴)

نمی دونم چجوریاست وقتی بچه بودیم روزها خیلی دیر می‌گذشت عقرب...

#خاص

آوای قدم های تومی‌شود دلنشین ترینموسیقی جهانماز راه که می رس...

طاقت دورے ندارم ڪاش مے دیدم توراڪاش مے شد بشڪند مابیڹ ما دیو...

چمدان خیالمان پراست از خواستن های نیمه کاره آرزوهای خام...حر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط