دلنوشته های یهویی
دلنوشته های یهویی...
چمدان خیالمان پراست از خواستن های نیمه کاره آرزوهای خام...حرف های کال
دست ودلمان بکارنمی رود
هی غر میزنیم و زبانمان درازتر از همیشه گلایه ها را برسر زمین و زمان میکوبد
کاش گاهی سراغ چمدان خاک گرفته ای برویم که لبریز شده از تیرگی وغبار.
دستی بکشیم بر روی آرزوهای قَلم گرفته....
دور ریختنی ها را به دست باد بسپاریم و خواستننی ها را از نو بنویسیم
"من می توانم" را فریاد بزنیم تا بر جانمان بنشیند
نه شاهزاده ای براسب سپید در راه است ونه ما آن سیندرلای قصه هاییم که لنگه کفشَش درقصر جا مانده.
شکرویان
#خاص
چمدان خیالمان پراست از خواستن های نیمه کاره آرزوهای خام...حرف های کال
دست ودلمان بکارنمی رود
هی غر میزنیم و زبانمان درازتر از همیشه گلایه ها را برسر زمین و زمان میکوبد
کاش گاهی سراغ چمدان خاک گرفته ای برویم که لبریز شده از تیرگی وغبار.
دستی بکشیم بر روی آرزوهای قَلم گرفته....
دور ریختنی ها را به دست باد بسپاریم و خواستننی ها را از نو بنویسیم
"من می توانم" را فریاد بزنیم تا بر جانمان بنشیند
نه شاهزاده ای براسب سپید در راه است ونه ما آن سیندرلای قصه هاییم که لنگه کفشَش درقصر جا مانده.
شکرویان
#خاص
- ۲.۷k
- ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط