رمان عشق فیک پارت ۲

-ش.... شما کی هستین 😨
® حدس بزن
-ا.... از طرف الکص هستین؟
® شاید......
-{ی چاقو اونجاست میتونم بگیرم سمتشون و بترس فرار کنن اره همین کارو می کنم) اگه ی قدم دیگه بیاید جلو تر میـ...... میـ..... میکشمتون 🔪
® اووو ببین کی این حرفو میزنه کسی ک حتی جرعت کشتن ی حیوون نداره
® ببین دختر کوچولو اگه با الکص وارد رابطی نشی پدرت میمیره و تو مقصر و باعث مرگ پدرت میشی حالا انتخاب با خودته زنده بودن پدرت یا مرگ پدرت تا فردا فرصت داری بری پیش الکص..... 🚪
-ای...... اینا دیگه کی بودن 😨 ح..... حتما از طرف الکص بودن شک ندارم
زینگ زینگ 🛎
- ح.... حتما عمو و زن عمو هستن🚶🚪
£ اووووو امیلی عزیزم سلام 👫
-ع...... عمو جان...... خفه....... شدم.....
£ببخشید امیلی
- اشکالی نداره 😊
€سلام امیلی جان
-سلام زن عمو جان خوش اومدید
£امیلی چرا رنگت پریده؟
-ه.... هیچی نشده ..... میگم..... بهتره بری سر میز شام امادست
#چند_دقیقه_بعد
€اومممممم غذای خوش مزه ای بود امیلی جان
-نوش جونتون
£ عزیزم دیگه دیر وقته بهتره بریم خونه
€ اوه اره بهتره بریم...... خداحافظ امیلی👋
-سایونارا👋
- هوف بالاخره رفتن...... بهتره برم بخوابم 🚶
+خوب بخوابی املی😈
-چ.... ًچی...... الکص چ...... چجوری اومدی خونه؟
+منو دست کم گرفتی؟
- شاید....
+شاید نداریم...... تصمیمتو گرفتی؟
-ااا خب ن فردا بهت تو دانشگاه میگم
+همین الان بگو......
+چون منم حرفی دارم ک باید بهت بگم.......