رمان عشق فیک پارت۳
-چی میخواستی بگی الکص
+خب...... چجوری بگم.....
-راحت باش 😊
+خب..... کسی ک اومده بود خونه شما پدر من بود 😣😞
+و همه اینا نقشه های پدرم من فقط اجرا شون می کردم😞
-خب چرا میخواست منو مال تو کنه؟
+تا بتونه از این راه با پدرت شریک بشه
-نانییییییی........ میتونست بره ب پدرم بگه ن اینکه از این راه کثیف شریک بشه
+بهش گفتم...... فقط امیلی اگه بخاطر پدرت میخوای این کارو انجام بدی و اصن منو دوست نداری اشکال نداره منم ب این رابطه کثیف ناراضی ام
-خب شاید جوابم منفی باشه از کجا معلوم....
+ من میدونم قلب مهربونی داری حاضری برا پدرت جون بدی...... ما فقط میتونیم جلو پدرامون نقش بازی کنیم درست مثل تو فیلما
- باشع
#صبح_روز_بعد
-اوهایوووووو ( صبح بخیر)
+ چی شده 😴
-الکص پاشو دانشگاه دیر شدددد
+چی؟ کجا؟ من کیم اینجا کجاست؟
-میگم پاشووووو 👡
+باشه باشه بیدار شدم
(چند دقیقه بعد)
- هوفففف الکص بدو داریم می رسیم 🏃
+واستا منم بهت برسم 🏃
#از_زبان_امیلی
بعد از ی ساعت دویدن بالاخره رسیدیم دانشگاه
همینکه دم در دانشگاه رسیدیم
ک یهو.......
+خب...... چجوری بگم.....
-راحت باش 😊
+خب..... کسی ک اومده بود خونه شما پدر من بود 😣😞
+و همه اینا نقشه های پدرم من فقط اجرا شون می کردم😞
-خب چرا میخواست منو مال تو کنه؟
+تا بتونه از این راه با پدرت شریک بشه
-نانییییییی........ میتونست بره ب پدرم بگه ن اینکه از این راه کثیف شریک بشه
+بهش گفتم...... فقط امیلی اگه بخاطر پدرت میخوای این کارو انجام بدی و اصن منو دوست نداری اشکال نداره منم ب این رابطه کثیف ناراضی ام
-خب شاید جوابم منفی باشه از کجا معلوم....
+ من میدونم قلب مهربونی داری حاضری برا پدرت جون بدی...... ما فقط میتونیم جلو پدرامون نقش بازی کنیم درست مثل تو فیلما
- باشع
#صبح_روز_بعد
-اوهایوووووو ( صبح بخیر)
+ چی شده 😴
-الکص پاشو دانشگاه دیر شدددد
+چی؟ کجا؟ من کیم اینجا کجاست؟
-میگم پاشووووو 👡
+باشه باشه بیدار شدم
(چند دقیقه بعد)
- هوفففف الکص بدو داریم می رسیم 🏃
+واستا منم بهت برسم 🏃
#از_زبان_امیلی
بعد از ی ساعت دویدن بالاخره رسیدیم دانشگاه
همینکه دم در دانشگاه رسیدیم
ک یهو.......
۴.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.