هنوز ۴۸ ساعت نشده بود که باهم صحبت میکردیم و همدیگرو شناخ
هنوز ۴۸ ساعت نشده بود که باهم صحبت میکردیم و همدیگرو شناخته بودیم"!
نمیدونم از چی فرار میکردم ولی تند تند حرف میزدم،
یهو اسممو صدا زد،گفت:((طناز،چته؟))
گفتم:((منو میگی؟))
گفتش اره با خودتم کسی دیگ اینجا نیست که!
گفتم:(( هیچی چطور مگه؟))
گفت:((صدات ی طوریه،چیزی شده؟))
گفتم ک ن بابا چی بخاد بشه،من ک دارم میخندم!!
گفت:((اخه یجوری میخندی ک باید گفت،خندهی تلخ من از گریه غم انگیزتر است.))
ربطی نداره ی ادمی رو چند مدته میشناسی..چ یکسال چ یک روز!
بعضی ادم ها ذاتن همدرد و هم صحبت زاده شدند!
نمیدونم از چی فرار میکردم ولی تند تند حرف میزدم،
یهو اسممو صدا زد،گفت:((طناز،چته؟))
گفتم:((منو میگی؟))
گفتش اره با خودتم کسی دیگ اینجا نیست که!
گفتم:(( هیچی چطور مگه؟))
گفت:((صدات ی طوریه،چیزی شده؟))
گفتم ک ن بابا چی بخاد بشه،من ک دارم میخندم!!
گفت:((اخه یجوری میخندی ک باید گفت،خندهی تلخ من از گریه غم انگیزتر است.))
ربطی نداره ی ادمی رو چند مدته میشناسی..چ یکسال چ یک روز!
بعضی ادم ها ذاتن همدرد و هم صحبت زاده شدند!
۴.۰k
۰۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.