الان کی دقیقا میخواد بخونههه؟؟؟ یه قرن طول کشید تا بزارم

꧁پارت۱۹꧂
و اون شخص هوتوکه بود... درحالی که هوتوکه رویه زمین بغلش کرده تا اسیب نبینه(واییی ننهه😭😭)
هوتوکه یومه رو بلند میکنه و سریع دستش رو رویه چشمایه یومه میزاره تا سر جدا شده پیرزن رو نبینه، یومه رو بغل میکنه و در گوشش زمزمه میکنه
هوتوکه: "هیشش... یومه... من اینجام، نگاه نکن"
یومه درحالی که خشکش زده و اعضای بدنش تو شک میلرزن بخشی از وجودش به خاطر وجود هوتوکه اروم میشه... در این لحظه واقعا هوتوکه مثل یه فرشته نجات جان یومه رو نجات داد
یومه در ذهنش: "ترسیدم... خیلی خیلی ترسیدم، چیزی که دیدم... واقعی بود، یه جنازه... یه سر جدا شده... ولی هوتوکه بغلم کرده... اون اینجاست، احساس میکنم، قبلا هم اینکارو کرده... این اولین باره که هوتوکه بغلم کرده... ولی انگار، انگار که بار ها بغلم کرده"
یومه: "هوتوکه...ممنون که اینجایی"
هوتوکه به بدن خشک زده یومه توجه میکنه، سریع یومه رو بلند میکنه و از بین جمعیت بیرون میکشتش، و یومه رو در همون حالتی که در آغوش گرفته به مدرسه میبرده، بقیه بچه ها بچ بچ میکنن و با تعجب به این صحنه خیره میشن، هوتوکه یومه رو رویه صندلی در راه رو مدرسه میزاره و بهش یه بطری اب میده
هوتوکه: "یومه... بیا حالتو بهتر میکنه... "
یومه قطره قطره با لرزش اب رو مینوشه
در طرفی کاگتوکی و ایری بدو بدو به سمت یومه و هوتوکه میان
ایری:" هی هی هوتوکه! دقیقا چه اتفاقی افتاده؟ چرا یومه رو اینجوری اوردی مدرسه؟ کل مدرسه دارن راجبش حرف میزنن... "
ایری وقتی نگاهی به یومه میندازه شوکه میشه
ایری: "هوتوکه! یومه چش شده؟ "
کاگتوکی سعی میکنه به سمت یومه بره ولی هوتوکه جلوش رو میگیره
هوتوکه: "باید بریم داخل کلاس راجبش حرف بزنیم... یومه تو همینجا بمون چند دقیقه دیگه برمیگردم "
یومه سر تکون میده و هوتوکه با ایری و کاگتوکی میرن به کلاس خالی که هیچکس نیست تا بهشون یه چیزی رو بگه
(ادامه دارد)
دیدگاه ها (۱۵)

پارت ۲۱ و ۲۲ قرارع عجب چیزی بشن🗿🍵

بوگو ببینم 🫵🏻🫵🏻🫵🏻

ارت/اوسی/هیامی/کادو تولد/نقاشی دیجیتال

سم ترین خاطرتون با اِی آی رو تعریف کنید

سناریو

تحت تعقیبپارت اولنویسنده:خاله جودیامید وارم خوشتون بیاد خیلی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط