ببخش منو (p¹)
ببخش منو (p¹)
(پایان تلخ_مافیایی)
ا.ت:_
کوک:+
(اگه شخصیت جدید اضافه شد علامتشو میگم)
[ا.ت ویو]
درو با لگد باز کردم رفتم تو تفنگو گرفتم سمت پدرم
_پس تو مامانو کشتی..درسته؟! (داد و عصبانیت)
《پدر ا.ت:¤》
¤م...من اونو کشتم درسته
چشمام مره اشک شد
_تو میدونستی چقدر مامانو دوست داشتم
¤م...منو ببخش ا.ت
_هه..ببخشم؟..تنها لطفی که میتونم بکنم اینه که راحت با یه گلوله بکشمت..
¤ب..به خدا ه..هرچقدر پول بخوای بهت میدم.. ف..فقط منو نکش
یه گلوله خالی کردمتو مغزش از دیوار پریدم سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت عمارت
(ا.ت یه باند بزرگ مافیا داره که پدرش بهش داده..)
رفتم توی اتاقم پشت میز نشستم که دیدم سئونگ درو زد اومد تو (علامت سئونگ: = )
=رئیس جئون جونگکوک اومده برای استخدام
_بگو بیاد تو
+س..سلام خانم کیم
_بشین..
رفت نشست..همون لحظه تو چشماش خیره شدم..انگار دنیا توی چشماش خلاصه بود
_عام..خ..خب اینجا تو پرونده نوشته که چند سال بوکس و تکواندو کار کردی..
+بله..درسته..خوشحال میشم استخدامم کنین
_استخدامی..!
+اگه استخد....ب..بله! استخدامم؟ (ذوق)
لبخندی زدم..
_اره
+ممنون خانم کیم ممنونننننن
اروم خندیدم
_به سئونگ میگم اتاقتو بده و از فردا تمرینات شروع میشه..
+ممنون
پاشد تعظیمی کرد و رفت..بعد چند مین در اتاقم زده شد
=خانم شامتون
_بیار تو
بعد چند مین شاممو خوردم پاشدم رفتم حیاط عمارت داشتم قدم میزدم که دیدم یکی داره صدام میکنه
+خانوم کیم..
برگشتم دیدم همون چشماست همونی که توش غرق بودم بازم خیره تو چشماش شدم سریع نگاهمو برداشتم..
_ب..بله؟
+یهسری چیزا تو پرونده نوشته نشده بود..میخوام اونارو بهتون بگم
_پس بشینیم رو صندلی ها؟
+بله..بشینیم
با دستم هدایتش کردم سمت صندلی
_بفرمایید
نشستیم رو صندلی ها
+من از بچگی پدر و مادرم رو توی یه تصادف که روز بارونی بود از دست دادم..برای همین هیچوقت نمیتونم بارون رو تحمل کنم.....
(تو پارت بعد بقیه حرفاشو میزارم..)
(پایان تلخ_مافیایی)
ا.ت:_
کوک:+
(اگه شخصیت جدید اضافه شد علامتشو میگم)
[ا.ت ویو]
درو با لگد باز کردم رفتم تو تفنگو گرفتم سمت پدرم
_پس تو مامانو کشتی..درسته؟! (داد و عصبانیت)
《پدر ا.ت:¤》
¤م...من اونو کشتم درسته
چشمام مره اشک شد
_تو میدونستی چقدر مامانو دوست داشتم
¤م...منو ببخش ا.ت
_هه..ببخشم؟..تنها لطفی که میتونم بکنم اینه که راحت با یه گلوله بکشمت..
¤ب..به خدا ه..هرچقدر پول بخوای بهت میدم.. ف..فقط منو نکش
یه گلوله خالی کردمتو مغزش از دیوار پریدم سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت عمارت
(ا.ت یه باند بزرگ مافیا داره که پدرش بهش داده..)
رفتم توی اتاقم پشت میز نشستم که دیدم سئونگ درو زد اومد تو (علامت سئونگ: = )
=رئیس جئون جونگکوک اومده برای استخدام
_بگو بیاد تو
+س..سلام خانم کیم
_بشین..
رفت نشست..همون لحظه تو چشماش خیره شدم..انگار دنیا توی چشماش خلاصه بود
_عام..خ..خب اینجا تو پرونده نوشته که چند سال بوکس و تکواندو کار کردی..
+بله..درسته..خوشحال میشم استخدامم کنین
_استخدامی..!
+اگه استخد....ب..بله! استخدامم؟ (ذوق)
لبخندی زدم..
_اره
+ممنون خانم کیم ممنونننننن
اروم خندیدم
_به سئونگ میگم اتاقتو بده و از فردا تمرینات شروع میشه..
+ممنون
پاشد تعظیمی کرد و رفت..بعد چند مین در اتاقم زده شد
=خانم شامتون
_بیار تو
بعد چند مین شاممو خوردم پاشدم رفتم حیاط عمارت داشتم قدم میزدم که دیدم یکی داره صدام میکنه
+خانوم کیم..
برگشتم دیدم همون چشماست همونی که توش غرق بودم بازم خیره تو چشماش شدم سریع نگاهمو برداشتم..
_ب..بله؟
+یهسری چیزا تو پرونده نوشته نشده بود..میخوام اونارو بهتون بگم
_پس بشینیم رو صندلی ها؟
+بله..بشینیم
با دستم هدایتش کردم سمت صندلی
_بفرمایید
نشستیم رو صندلی ها
+من از بچگی پدر و مادرم رو توی یه تصادف که روز بارونی بود از دست دادم..برای همین هیچوقت نمیتونم بارون رو تحمل کنم.....
(تو پارت بعد بقیه حرفاشو میزارم..)
۴.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.