دیگه.نمیتونم.تحمل.کنم
#دیگه.نمیتونم.تحمل.کنم
شیلام ببخشید دیر شد🥺
+چو... چویا.... تو......خخخخخخخخخخخ( خنده)
وقتی از در بیرون رفتم دیدم یه پسر بچه با یه دختر هم سن و سال خودش از چویا اویزون شدن
_نخند بیا اینا جدا کن
+باشه
رفتم جلو دخترو پسر برداشتم و گفتم
اسمتون چیه؟
الیس: اسم من الیسه
کیو:اسم منم کیوعه
+باشه منم اسمم هیناتا س هیوگا هیناتا
الیسو کیو:*زل زدن به هیناتا*
+چیزی شده؟
الیس :تو خیلی خوشگلی
+(قرمز شدن)وا...قعا؟
کیو:اره
_بچه ها نمیرد بازی کنید؟
الیس و کیو:باشه
الیس:( خیلی اروم وقتی از بغل چویا میگذشت ) وای به حالت اگر ناراحتش کنی!
_های حالا برو
+(همچنان قرمز😂) می... شه....بب.. ریم؟!
_هنوز قرمز بود خیلی کیوت شده بود🥺
باشه بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم دیگه وقت شام بود بخاطر همین گفتم
_من میرم حموم اومدم شام میپزم
+باشه
وقتی چویا رفت حموم منم رفتم سریع دوش گرفتم و اومدم شروع به پختن شام کردم چون من از اون دخترا نبودم که هیچی بلد نیست
تصمیم گرفتم سوکیاکی درست کنم بعد از اینکه چویا از حموم در اومد غذا رو روی میز چیدم
_از حموم در اومدم بوی سوکیاکی میومد رفتم از اتاق بیرون دیدم هیناتا غذا درست کرده اولش تعجب کردم ولی بعد از اینکه یادم اومد قراره دست پخت شو بخورم ذوق کردم!
+میای بخوری یا فقط نگا کنی؟
_رفتم و سر میز نشستم
ایتاداکیمااااس
بعد از خودن غذا
+میز و جم کردم تا خواستم ظرفا رو بشوره چویا نزاشت
_من میخورم تو برو بخواب
+مطمعنی؟
_اره
+من رفتم بخوابم اویاسومی
_اویاسومی
بعد از طرف شستن رفتم ببینم هیناتا خوابیده یا نه رفتم اروم در اتاقشو باز کردم دیدم خیلی کیوت خوابیده
خیلی خسته بودم پس رفتم بغلش کردم و خوابیدم
-----ساعت 3 شب ------
+خواستم بیدار بشم که حس کردم یکی منم گرفته چشامو باز کردم و بالا و نگاه کردم چویا بود
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ تو اینجا چیکار میکنی( قرمز شد باز😂)
_چی چیشده
+چی نشده اینجا چیکار میکنییییییی مگه تخت نداری خودت
_دوست داشتم اینجا بخوابم
+منم دوس دارم بزنمت پس باید بزنم؟
_نه
+پس برو بیرون
_نه
+نه و درد
_نه
+چویاااااااااااا
_بله
+اوفففففففف
_یه کار دیگه ام دوست دارم
+چی کار نکن....
_نذاشتم حرفشو تموم کنه که خیمه زدم روش
_اینکارو دوس دارم بکنم و........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تمام 😂😂
هم اکنون شما
😡🔪
و هم اکنون من
🏃🏻♀️👋🏻
لطفا در خماری بمانید😂
بابای💕
شیلام ببخشید دیر شد🥺
+چو... چویا.... تو......خخخخخخخخخخخ( خنده)
وقتی از در بیرون رفتم دیدم یه پسر بچه با یه دختر هم سن و سال خودش از چویا اویزون شدن
_نخند بیا اینا جدا کن
+باشه
رفتم جلو دخترو پسر برداشتم و گفتم
اسمتون چیه؟
الیس: اسم من الیسه
کیو:اسم منم کیوعه
+باشه منم اسمم هیناتا س هیوگا هیناتا
الیسو کیو:*زل زدن به هیناتا*
+چیزی شده؟
الیس :تو خیلی خوشگلی
+(قرمز شدن)وا...قعا؟
کیو:اره
_بچه ها نمیرد بازی کنید؟
الیس و کیو:باشه
الیس:( خیلی اروم وقتی از بغل چویا میگذشت ) وای به حالت اگر ناراحتش کنی!
_های حالا برو
+(همچنان قرمز😂) می... شه....بب.. ریم؟!
_هنوز قرمز بود خیلی کیوت شده بود🥺
باشه بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم دیگه وقت شام بود بخاطر همین گفتم
_من میرم حموم اومدم شام میپزم
+باشه
وقتی چویا رفت حموم منم رفتم سریع دوش گرفتم و اومدم شروع به پختن شام کردم چون من از اون دخترا نبودم که هیچی بلد نیست
تصمیم گرفتم سوکیاکی درست کنم بعد از اینکه چویا از حموم در اومد غذا رو روی میز چیدم
_از حموم در اومدم بوی سوکیاکی میومد رفتم از اتاق بیرون دیدم هیناتا غذا درست کرده اولش تعجب کردم ولی بعد از اینکه یادم اومد قراره دست پخت شو بخورم ذوق کردم!
+میای بخوری یا فقط نگا کنی؟
_رفتم و سر میز نشستم
ایتاداکیمااااس
بعد از خودن غذا
+میز و جم کردم تا خواستم ظرفا رو بشوره چویا نزاشت
_من میخورم تو برو بخواب
+مطمعنی؟
_اره
+من رفتم بخوابم اویاسومی
_اویاسومی
بعد از طرف شستن رفتم ببینم هیناتا خوابیده یا نه رفتم اروم در اتاقشو باز کردم دیدم خیلی کیوت خوابیده
خیلی خسته بودم پس رفتم بغلش کردم و خوابیدم
-----ساعت 3 شب ------
+خواستم بیدار بشم که حس کردم یکی منم گرفته چشامو باز کردم و بالا و نگاه کردم چویا بود
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ تو اینجا چیکار میکنی( قرمز شد باز😂)
_چی چیشده
+چی نشده اینجا چیکار میکنییییییی مگه تخت نداری خودت
_دوست داشتم اینجا بخوابم
+منم دوس دارم بزنمت پس باید بزنم؟
_نه
+پس برو بیرون
_نه
+نه و درد
_نه
+چویاااااااااااا
_بله
+اوفففففففف
_یه کار دیگه ام دوست دارم
+چی کار نکن....
_نذاشتم حرفشو تموم کنه که خیمه زدم روش
_اینکارو دوس دارم بکنم و........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تمام 😂😂
هم اکنون شما
😡🔪
و هم اکنون من
🏃🏻♀️👋🏻
لطفا در خماری بمانید😂
بابای💕
۶.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.